رهایی یک زندانی از اعدام در تهران

یک متهم به قتل در تهران با گذشت اولیای دم از اعدام رهایی یافت.

بر اساس این گزارش،‌ حدود ۶ سال قبل دختری جوان که بشدت با اسید سوخته بود به بیمارستان منتقل شد. پس از شروع درمان‌های اولیه وی در تشریح این حادثه به پلیس گفت: “من جلوی در خانه مان بودم که ناگهان دختر جوانی صدایم کرد، وقتی برگشتم او با عصبانیت فریاد زد و گفت برادرت کجاست؟ همان‌طور که او را با تعجب نگاه می‌کردم شروع کرد به فحاشی و مدام به برادرم و پدر و مادرم ناسزا می‌گفت. عصبانی شدم و گفتم تو کی هستی که به خانواده من بد و بیراه می‌گویی؟ دخترجوان مدعی شد برادرم رامین او را مورد آزار و اذیت قرار داده و حالا هم دنبال برادرم است. من هم گفتم حتماً خودت مقصر بوده‌ای که برادرم رهایت کرده است اما ناگهان ظرفی از داخل کیفش بیرون آورد و روی صورت من پاشید.دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد”.

با بررسی‌هایی که مأموران انجام دادند متوجه شدند دختری که روی مریم اسید پاشیده است مهشید نام دارد. او از مدتی قبل با رامین ارتباط داشته و بعد از پایان رابطه تصمیم به انتقام گیری گرفته است.

وقتی مهشید شناسایی و بازداشت شد، گفت: “من و رامین دوست بودیم و به هم علاقه داشتیم اما او یک روز به زور مرا مورد تعرض قرار داد، وقتی اعتراض کردم به من گفت اگر به کسی حرفی بزند عکس و فیلمی را که از من تهیه کرده است منتشر می‌کند. بعد از مدتی هم من را رها کرد و رفت و هرچه زنگ می‌زدم و به او پیام می‌دادم توجهی نمی‌کرد. خیلی از این ماجرا ناراحت بودم نه می‌توانستم شکایت کنم و نه اینکه به خانواده‌ام بگویم، به‌همین خاطر تصمیم گرفتم به پدر و مادرش بگویم. روز حادثه وقتی به آنجا رسیدم خواهر رامین را دیدم و به او گفتم که برادرت به من تجاوز کرده است اما او با من تندی کرد و گفت حتماً مقصر خودت بودی، من هم از شدت عصبانیت قوطی را که در کیفم بود بیرون آوردم و روی آن دختر پاشیدم. در قوطی ماده شوینده بود من فکر نمی‌کردم این ماده تا این حد آسیب رسان باشد”.

پس از محاکمه متهم به اتهام اسیدپاشی، وی در زندان دوران محکومیتش را می‌گذراند که دو سال بعد از این حادثه مریم براثر شدت جراحات و آسیب‌های ناشی از اسیدپاشی جانش را از دست داد و این بار مهشید به اتهام قتل عمد پای میز محاکمه رفت.

پدر و مادر مقتول در دادگاه درخواست اعدام کردند و مادر مریم گفت: “دختر من بسیار جوان، تحصیلکرده و موفق بود، اما دخترم دو سال زجر کشید. زیبایی چهره‌اش از بین رفته بود. به خاطر آسیب به دهان و ریه و نای و مری اش نه می‌توانست درست نفس بکشد و نه می‌توانست غذا بخورد. بیشتر وقت‌ها دخترم را با سرم زنده نگه می‌داشتیم. من دوسال شکنجه شدن فرزندم را دیدم و حاضر به گذشت نیستم:”. رکنا ۶ آذر