اختصاصی؛ سهند نورمحمدزاده از زندان فشافویه: از لحظه بازداشت گفتند اعدامت می‌کنیم

یک فایل صوتی از «سهند نورمحمدزاده»، زندانی محکوم به اعدام و محبوس در زندان تهران بزرگ (فشافویه) درباره نحوه بازداشت، بازجویی و آن‌چه تا کنون بر او گذشته، به «ایران‌وایر» رسیده است.

نورمحمدزاده روز ۱۲ مهر ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات سراسری در بزرگراه «اشرفی اصفهانی»، مقابل مرکز خرید «تیراژه» بازداشت شد و روز ۱۲ آذر وکیل تسخیری از ابلاغ حکم اعدام با اتهام «محاربه» برای او خبر داد.

پیش‌تر «ایران‌وایر» خبر داده بود که سهند محمدزاده با اتهام «تلاش برای کندن گاردریل و آتش زدن سطل آشغال»، متهم به محاربه و محکوم به اعدام شده است. مبنای صدور این حکم، یک فیلم است که هیچ‌کدام از مصادیق اتهامات او، یعنی کندن گاردریل و آتش زدن سطل زباله در آن مشاهده نمی‌شود.

سهند نورمحمدزاده در این فایل صوتی نیز تاکید می‌کند که هیچ‌کدام از این کارها را انجام نداده و بر اثر فشار بازجو و قاضی کشیک وادار به اعتراف اجباری و امضا کردن برگه‌هایی شده که هیچ‌کدام از آن‌ها را نخوانده بوده است.

او می‌گوید تا زمانی که در بند عمومی بازداشتگاه اتهاماتش را برای هم‌بندیانش گفته، معنای محاربه را نمی‌دانسته و از مجازات آن خبر نداشته است. سهند فقط ۲۶ سال دارد.

***

«سهند نورمحمدزاده» متولد ۱۳۷۵ است. او روز ۱۲ مهر ۱۴۰۱ در بزرگراه «اشرفی اصفهانی» بازداشت شد. خودش در فایل صوتی که بارها با نواری که اپراتور در آن می‌گوید این تماس از زندان تهران برقرار شده است، تاکید می‌کند که از لحظه بازداشت به او گفته‌اند اعدامت می‌کنیم: «دوازدهم مهرماه وقتی مرا دستگیر کردند، اول مرا یک کوچه بالاتر از خانه بردند و چشم‌بند و دست‌بند زدند. بعد از چند دقیقه چشم‌بندم را باز کردند که گوشی همراهم را باز کنم، چون گوشی‌ من با فیس آی‌دی باز می‌شود. گوشی تلفن مرا گشتند، چیزی پیدا نکردند. هیچ فیلم و عکس و چیزی مربوط به اعتراضات نبود. اما گفتند یک کاری می‌کنیم حسرت دیدن این کوچه را داشته باشی، اعدامت می‌کنیم!»

سهند می‌گوید زمان انتقال به دادسرا هم قاضی کشیک نه تنها اجازه صحبت کردن بلکه حتی اجازه خواندن برگه‌هایی که امضا کرده را هم نداده است.

او در مدت بازداشت، چند روز را در سلول انفرادی یک بازداشتگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و چند روز را در یک «خانه امن» گذرانده و بعد به زندان تهران بزرگ منتقل شده است. پس از انتقال به زندان تهران بزرگ هم یک بار دیگر او را برای بازجویی همراه با دو نفر دیگر به بازداشتگاه سپاه منتقل کرده‌اند.

می‌گوید در اولین روزهای بازجویی، وقتی از بازجو خواسته با مادرش تماس بگیرد، به او به دروغ گفته‌اند حال مادرش خراب بوده و سکته کرده است: «بازجو گفت این‌هایی را که می‌گویم، بنویس تا اجازه بدهم زنگ بزنی. عین دیکته گفت و من نوشتم. گفت بنویس من صدا کردم و افراد آمدند نرده‌ را کندند و جابه‌جا کردند، در حالی‌ که در همان فیلم مشخص است که من طرف آن‌ها نیستم و سمت دیگرم. اما چون فکر می‌کردم حال مادرم وخیم است و سکته کرده است، همه را نوشتم.»

سهند توضیح می‌دهد که نرده را او نکنده و سطل آشغال را آتش نزده است: «من فقط دو تا لگد به سطل آشغال زدم و نرده را جابه‌جا کردم اما متاسفانه در فیلم نشان داده نمی‌شود که من نکنده‌ام.»

او می‌گوید آن‌قدر در بازداشتگاه سپاه اذیت شده که وقتی به زندان تهران بزرگ منتقلش کرده‌اند، خوشحال بوده است: «من را از نظر روحی خیلی اذیت کردند. به من چشم‌بند می‌زدند، می‌‌گفتند وقت اعدامت است، بیا برویم پایین! خیلی می‌ترسیدم، نمی‌‌دانستم می‌خواهند ببرند هواخوری.»

سهند در بخش دیگری از این فایل صوتی می‌گوید که اصلا معنای کلمه «محارب» را نمی‌دانسته است: «به بازپرس شعبه سوم بازپرسی که یک آقای جوان لاغر، مو خرمایی و عینکی بود، گفتم آقای قاضی محاربه یعنی چی؟ گفت یعنی همان کارهایی که کردی! حتی توضیح نداد که محاربه یعنی چه؟»

او زمانی که در بند عمومی بازداشتگاه اتهاماتش را برای هم‌بندی‌ها توضیح می‌دهد، تازه متوجه معنای کلمه محاربه و حکم مربوط به این اتهام می‌شود: «زمانی که به بازداشتگاه برگشتم و در بند عمومی بودم، بچه‌ها گفتند چه اتهاماتی برایت زدند؟ گفتم اخلال در نظم، تخریب اموال و محاربه با حکومت اسلامی. این را که گفتم، همه تعجب کردند و گفتند محاربه زدند؟ یعنی چی؟ گفتند تو نمی‌دانی محاربه یعنی چه؟ محاربه اعدام دارد.»

او یک‌بار هم با دادستان ملاقات داشته و دادستان هم تاکید کرده است که باید اعدام شود: «بعد از دومین بازپرسی، اتهام محاربه به من زده شد. گفتند بیا برویم اتاق دادستان. دادستان تا من را دید، گفت این از قیافه‌اش معلومه چه کرده، این را اعدامش کنید. گفتم آقای دادستان چرا من باید اعدام شوم، من  پدرم جانباز است، من بچه هیات هستم، سقاخانه دارم سر همان کوچه. دادستان یک پرونده به من نشان داد که اصلا مال من نبود. گفت این تو هستی؟ باید اعدام شوی. سرگیجه گرفتم، چشمم سیاهی رفت، داشتم می‌افتم که ماموری که مرا انتقال داده بود، از پشت مرا گرفت تا زمین نخورم.»

سهند می‌گوید بازجو به او وعده داده بود اگر مصاحبه کند، خیلی زود آزاد می‌شود: «بازجو گفت قسم جلاله می‌خورم اگر همکاری کنی و مصاحبه کنی، شنبه آزادت می‌کنم. چشم‌بند زدند و من را جای دیگری بردند؛ نمازخانه‌طور بود. گفت مصاحبه کن، فیلم‌برداری کردند. من واقعیت را گفتم و در آن‌جا هم نگفتم من نرده را کندم یا سطل آشغال آتش زده‌ام، چون واقعا نکرده‌ام. من عین واقعیت را گفتم و فکر می‌کردم واقعا شنبه آزادم می‌کنند.»

سهند در پایان این فایل صوتی نیز توضیح می‌دهد که وقتی برای بازجویی سه نفره از زندان تهران بزرگ بار دیگر به بازداشتگاه منتقل شده، باز هم بازجو به او وعده داده است: «به من گفت همکاری کن، محاربه را از روی اتهامات‌ات بر می‌دارم. گفتم شما نمی‌توانی این کار را بکنی، چون قاضی باید تصمیم بگیرد. به من گفت همه چیز دست من است و می‌توانم محاربه را بردارم. اما متاسفانه چنین اتفاقی نیفتاد.»
ایران وایر ۱۷ آذر ۱۴۰۱