اعتراضات سراسری؛ رضا کاظمی، پسر ۱۶ ساله‌ای که کشته شد

شبکه حقوق‌بشر کردستان، روز یک‌شنبه ۶آذر۱۴۰۱، از جان باختن نوجوانی ۱۶ ساله به نام «رضا کاظمی» در بیمارستانی در سنندج خبر داد. نوجوانی اهل و ساکن شهرستان موچش در نزدیکی کامیاران، که در تاریخ ۳۰آبان۱۴۰۱، بر اثر تیراندازی نیروهای سپاه پاسداران زخمی شده بود.

***

رضا کاظمی ۱۶ ساله، یکی از قربانیان اعتراضات سراسری بعد از کشته‌شدن مهسا(ژینا) امینی است. نوجوانی که در شهری کوچک به نام موچش، همراه با پدر و مادر و برادر کوچکترش زندگی می‌کرد.

یک منبع آگاه درباره رضا کاظمی به «ایران‌وایر» می‌گوید: «رضا فرزند بزرگ خانواده کاظمی است. برادر دیگرش کلاس ششم ابتدایی است و پدرش “حسن کاظمی”، یک مکانیک شناخته شده در موچش و کامیاران است. رضا خودش هم در مواقع بسیاری به پدرش کمک می‌کرد، او نوجوان خودساخته‌ و بی‌حاشیه‌ای بود. حال روحی مادر و پدرش از فقدان او خیلی بد است. هزاران بار وقت روایت کردن از روزی که رضا تیر خورد، قسم خوردند که فرزندشان گناهی نداشته و به ناحق کشته شده است.»

 

رضا کاظمی چگونه کشته شد؟
شامگاه ۳۰آبان۱۴۰۱، ویدیویی برای «ایران‌وایر» ارسال شد که نشان می‌داد پیکر جوانی غرق در خون روی زمین افتاده، و جماعتی در اطراف او در حال تلاش برای پیدا کردن آمبولانس و انتقال او به بیمارستان هستند. فردی که این ویدیو را ارسال کرده بود چندین بار تاکید کرد که این جوان ۱۶ ساله، به دست نیروهای سپاه پاسداران هدف چند گلوله جنگی قرار گرفته است.

فرد آگاهی که درباره رضا کاظمی با «ایران‌وایر» گفت‌وگو کرده است می‌گوید: «موچش شهر کوچکی است. شاید دو سه هزار نفر جمعیت داشته باشد که همه همدیگر را می‌شناسند. بعدازظهر ۳۰آبان، رضا و خانواده‌اش در خانه بودند. کامیاران و برخی شهرهای دیگر کردستان درگیر اعتراض و اعتصاب بودند، در موچش تا قبل از تیراندازی به رضا خبری نبود. آن شب و شب‌های قبل، به خاطر شلوغی کامیاران، از حوالی غروب اغلب ورودی‌ها به شهر را ایست بازرسی می‌گذاشتند. دو تا از دوستان رضا بعدازظهر به خانه آن‌ها آمدند و از او خواستند برای برگرداندن مادر یکی از آن‌ها که به روستای محمدآباد در نزدیکی موچش رفته بود، با آن‌ها همراه شود. پدر رضا نگران بود و می‌گفت شب برگشتن سخت می‌شود و اوضاع به هم ریخته است، اما رضا علیرغم نگرانی پدرش اصرار کرد که بروند و زود بازگردند.»

رضا و دوستانش به روستای محمدآباد می‌روند و مادر دوستش را برمی‌گردانند، اما چون موعد برگشت آن‌ها غروب بوده، در ورودی شهر موچش با نیروهای امنیتی مواجه می‌شوند: «ساعت حوالی ۸ شب بود. نیروهای امنیتی ماشین حامل رضا و دوستانش را متوقف می‌کنند، شروع می‌کنند سوال و جواب، که رضا یکی از ماموران را که از اهالی شهر بوده می‌شناسد. از ماشین پیاده می‌شود و دست‌هاش را به علامت تسلیم بالا می‌برد. نام مامور را صدا می‌زند و می‌گوید فلانی منم رضا! پسر حسن مکانیک، اما مامور مذکور در لحظه دو تیر به دست‌های بالابرده رضا شلیک می‌کند.»

شلیک تیرهای جنگی در جریان اعتراضات سراسری اخیر در ایران، به‌ویژه در شهرهای استان کردستان، به تیتر خبری بسیاری از رسانه‌های بزرگ جهان بدل شد. در روزهای ۲۴ تا ۳۰آبان اما، وضعیت اغلب شهرها در کردستان، ایلام، آذربایجان غربی و کرمانشاه، «جنگی» توصیف می‌شد.

سازمان حقوق‌بشر کردستان در گزارش خود از سرکوب اعتراضات مردم در شهرهای کردنشین ایران نوشت، نیروهای حکومتی «طی سه روز، از ۲۸ تا ۳۰آبان۱۴۰۱،‌دست‌کم ۱۴ شهروند کُرد را در شهرهای جوانرود، پیرانشهر، سنندج، دهگلان و بوکان به قتل رساندند.»

این گزارش، بازداشت صدها نفر از مردم را تایید کرده و نوشته است که تعداد نامشخصی هم زخمی شده‌اند و از وضعیت و محل نگهداری بسیاری از بازداشت‌شدگان، اطلاعی در دست نیست.

روز سه‌شنبه، اول آذر، سایت حقوق‌بشری «هه‌نگاو»، در گزارشی اعلام کرد در جریان اعتراضات مردمی در شهرهای کُردنشین طی یک هفته، از ۲۴ تا ۳۰ آبان، «دست‌کم ۴۲ شهروند کُرد با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کشته شده و بیش از ۱۵۰۰ نفر زخمی شده‌اند.»

ماموران امنیتی در روز ۳۰آبان، به رضا کاظمی چهار تیر جنگی شلیک کردند. فرد آگاهی که با «ایران‌وایر» گفت‌وگو کرده است، می‌گوید: «علاوه بر دو تیری که یکی به کف دست و یکی به آرنج رضا شلیک شده بود، دو تیر دیگر هم به کتف و سینه‌اش زدند و بعد هم، همانجا رهایش کردند و رفتند. دوستان رضا شوک شده‌اند و حتی تا امروز هم نتوانسته‌اند درباره این موضوع با کسی صحبت کنند. می‌گویند رضا هیچ کاری نکرد، از ماشین پیاده شد و به خیال خودش با معرفی خودش به ماموری که همشهری‌اش بود و شاید خانه‌شان ده خانه هم با خانه آقای کاظمی فاصله ندارد، می‌خواست اگر سوتفاهمی هم ایجاد شده، آن را رفع می‌کند.»

 

در بیمارستان کوثر سنندج چه گذشت؟
به گفته این منبع آگاه، رضا همان‌شب با همت مردم به بیمارستان کوثر سنندج منتقل می‌شود: «شهر موچش کوچک است، آنقدر که وقتی صدای شلیک گلوله‌ها در سکوت شب پیچید، همه در شهر شنیدند. مردم سراسیمه از خانه‌هایشان در جهت صداها حرکت کردند و در زمانی کوتاه به محلی که رضا تیر خورده بود، رسیدند. ماموران محل را ترک کرده بودند و دوستان رضا را تهدید کرده بودند که تا وقتی کاملا دور نشده‌اند، از ماشین پیاده نشوند. همان‌جا آمبولانس خبر کردند و جسم غرق در خون رضا را به دلیل شدت جراحت‌ها به بیمارستان کوثر سنندج اعزام کردند، چون امکان مداوای او در موچش یا کامیاران نبود.»

رضا وقتی به بیمارستان رسید در کما بود. او را به اتاق مراقبت‌های ویژه بردند و بستری کردند. تصویری از او وجود دارد با چشم‌های بسته و در محاصره دستگاه‌ها و لوله‌های تنفسی: «پدرش شبانه روز در بیمارستان بود. روز یکشنبه۶آذر، گویا صبح رضا تمام می‌کند، اما ماموران اجازه نمی‌دهند که این خبر به خانواده ابلاغ شود.»

به گفته این فرد آگاه، پدر رضا چندین‌بار می‌پرسد چرا رنگ چهره پسرش مات است، یا تنفسش شبیه روزهای قبل نیست، اما کسی به او پاسخ نمی‌دهد: « فضای شهرهای کردستان ملتهب بود. به جز رضا، در همان روزها چندین نفر دیگر هم به دست ماموران امنیتی کشته شده بودند. به همین سبب، نهادهای امنیتی بیمارستان را تحت فشار گذاشتند تا غروب آفتاب صبر کنند و با تاریکی هوا خبر جان‌باختن رضا را به خانواده‌اش بدهند.»

حوالی غروب به خانواده رضا می‌گویند او جان خود را از دست داده است. صدای شیون و فریاد مادر و پدرش بیمارستان را پر می‌کند: «خانواده رضا کاظمی هم مثل همه خانواده‌های کشته‌شدگان این اعتراضات، برای تحویل گرفتن پیکر عزیزشان تحت فشار نهادهای امنیتی قرار داشتند. بهشان گفته بودند فقط به شرطی که در سکوت و همین امشب او را دفن کنید پیکر را به شما می‌دهیم. اگر بخواهید سر و صدا راه بیندازید، خبری از پیکر نیست. خانواده رضا در سکوت پیکرش را به روستای پدری‌اش که کمی هم با موچش فاصله دارد بردند و شبانه به خاک سپردند. برادرش از درس و مدرسه افتاده، پدرش روزی هزار بار قسم می‌دهد به مقدسات که فرزندش بی‌گناه بوده و حتی در اعتراضات حضور نداشته است، اما تا امروز هیچ اقدامی برای پیگیری دادخواهی آن‌ها انجام نشده است.»

با این‌همه، مردم کرد، خانواده رضا کاظمی را تنها نگذاشتند. در ویدیویی که از مراسم هفتمین روز کشته‌شدن او در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، شمار زیادی از مردم بر آرامگاه او گرد هم آمده و خطاب به مادرش می‌گویند: «مادر برای فرزندت اشک نریز، انتقامش را خواهیم گرفت.»

۱۴ دی ۱۴۰۱  iranwire