خبرگزاری هرانا ـ از سه روز پیش که تصویرش منتشر شده، خیلیاز مردم عادی با او تماس گرفتهاند تا برای عفونت دندان و جراحی صورتش به او کمک کنند اما هنگ مرزی کارت رفت و آمدش را از او گرفته است. خضر عسگرزاده پیرمردهفتاد ساله پیرانشهری است او از طریق کولبری امرار معاش میکند. سه روز پیش یکی از شبکه های خبری گزارشی از کولبران در منطقه کردستان عراق پخش کرد، خضر یکی از سوژههای آن گزارش بود.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از ایران وایر، پیرمردی که ده لاستیک را که حدود ۱۲۰ کیلوگرم وزن داشتند یک روی کولش میانداخت و راهش را میگرفت تا مرز را رد کند، او در این گزارش میگوید برای هر بار که این کار را انجام میدهد شصت هفتاد هزارتومان گیرش میآید.
خضر عسگرزاده به خاطر همین گزارش اما تهدید شده: «هنگ مرزی کارتم را گرفتند که وقتی بر میگردم کارت را بگیرم اما موقع برگشت گفتند که کارت را اداره اطلاعات پیرانشهر گرفته و باید بروی آنجا و پیگیری کنی.»
کارت رفت و آمد مرز که به گفته خضر به کارت کولبری معروف شده بر ای مردم مناطق مرز نشین صادر میشود. او به ایران وایر میگوید: «مردم مناطق مرزی وقتی این کارت را دارند، اجازه دارند هفتهای یکبار به آن طرف مرز بروند و یکسری جنس با خودشان از آن طرف مرز بیاورند، این بارها گمرکی ندارند. کسانی این کارت را دارند به شکل قانونی کولبری میکنند. میتوانند هفتهای یک بار بروند و جنس بیاورند.»
به گفته خضر کارت رفت و آمد باید به امضای هنگ مرزی، اداره اطلاعات شهرستان و فرمانداری برسد. او روز گذشته به اداره اطلاعات پیرانشهر مراجعه کرده: «گفتند ما این کارت را به تو دادهایم که بروی بار بیاوری نه این که بروی و با بی بی سی مصاحبه کنی! گفتند تو آبروی کشور را بردهای ! من هم گفتم من چیز بدی نگفتم، این آقا میخواست به من کمک کند من هم گفتم خدا پدرت را بیامرزد. آنقدر بار برایش سنگین بود که نتوانست بلندش کند. من هیچ چیز علیه کشور نگفتم، از زندگی خودم گفتم و از کارم. کار غیر قانونی هم نمیکنم کارت رفت و آمد دارم . اما کارتم را پس ندادند و گفتند میخواهیم کارتت را باطل کنیم.»
او ماجرای کولبران سردشتی و بهمنی را که روی سرشان آوار شده را شنیده: «چهار تا جوان کولبر سردشتی زیر بهمن مردند، کولبری سخت است اما اگر کسی چاره دیگری داشته باشد که سراغ کولبری نمیرود.»
خضر عسگرزاده پدر پنج فرزند است. همه فرزندانش پسر هستند و ۴ تای آنها ازدواج کردهاند اما هیچکدام به لحاظ مادی در وضعیت مناسبی نیستند که به او کمک کنند: «خودم هم که نه بیمهای دارم و نه چیزی، چارهای جز کولبری ندارم.»
او ۱۴ سال در اداره کشاورزی پیرانشهر کار میکرده اما بعد از چهارده سال اخراج میشود: «کارگری و انبارداری میکردم اما گفتند تو سواد نداری، خانواده شهدا هم که نیستی، اداره نیازی به تو ندارد.» او مدتی در عراق زندگی کرده و بعد از بازگشت به ایران کولبری را انتخاب کرده کاری که خیلی از همشهریهایش برای امرار معاش انتخاب میکنند. زمستان و تابستان و گرما و سرما ندارد. او هفتهای یکبار به کردستان عراق میرود: «یه پولی به موتوری میدهم و بار را تا یک جایی برایم میآورند بعد حدود یک کیلومتر پیاده روی دارم . بعضی وقتها شصت ، هفتاد تومان برایم میماند اما بالاخره باید پول تاکسی، موتور و … هم بدهم.»
صورت خضر به خاطر عفونتهای مکرر دندان و سکتهای که کرده فرمش را از دست داده. او میگوید: «چند بار عمل جراحی کردم، حالا باید عمل دیگری انجام دهم که هزینهاش خیلی زیاد بود و پول ندارم اما یک دکتر ی محبت کرده و قرار است شنبه در ارومیه من را ببیند و به وضعیتم رسیدگی کنند.»
مردم عادی زیادی هم از طرف محلیها توانستهاند او را پیدا کنند: «مردم خیلی تماس میگیرند، میگویند میخواهیم کمک کنیم من هم شماره کارت میدهم، هر کسی هر چقدر بتواند بریزد پنج هزارتومان، ده هزار تومان و…»
او هنو زکمک زیادی جمع نکرده اما تماسهای مردم و پرسیدن شماره کارتش دلش را گرم کرده: «همه محبت میکنند که انشالله بتوانم صورت و دندانها را درست کنم.» از او میپرسم بعد از مداوا باز هم کولبری میکنید؟ بدون معطللی میگوید: «کولبری نکنم چه کار کنم، زندگی سخت است. چارهای ندارم، بچههایم هم از خودم مستضعف تر هستند.»
۱۳۹۵/۱۱/۱۴