صدور یک حکم اعدام همزمان با رهایی یک زندانی از اعدام

مرد محکوم به قصاص که دوست بدهکارش را پس از ربودن از بیمارستان به قتل رسانده بود، با قبول گذشت از طلبش از مجازات مرگ فاصله گرفت. همچنین مرد جوانی که دختری را به قتل رسانده بود، به قصاص و پرداخت دیه محکوم شد.

یکم اردیبهشت‌ماه سال ۸۹، مأموران پلیس تهران جسد مرد میانسالی را در میدان کاج، مقابل بیمارستان مدرس کشف کردند. شواهد نشان می‌داد آن مرد در محل دیگری به قتل رسیده  و سپس جسدش به این مکان منتقل شده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی و تشخیص هویت، مشخص شد جسد متعلق به عباد ۴۴ ساله است که بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است. همچنین مأموران در شاخه دیگری از تحقیقات دریافتند، مقتول چند روز قبل از فوتش به علت بیماری در بیمارستان بستری بود که توسط دو نفر از دوستانش از بیمارستان مرخص شده است.

با این فرضیه پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد. خانواده عباد در توضیحات بیشتر به مأموران گفتند: «عباد به چند نفر از دوستانش ۲۸۰ میلیون تومان بدهکار بود. آنها بارها در مورد طلبشان حرف زده بودند، اما عباد برای پرداخت بدهی‌اش مهلت گرفته بود و در کشاکش این ماجرا عباد در بیمارستان بستری شد. درمان عباد خیلی طولانی شده بود تا اینکه متوجه شدیم دوستانش او را ترخیص کردند و حالا هم جنازه‌اش به دستمان رسیده است. احتمال می‌دهیم قتل کار آنها باشد.»

با این توضیحات، دوستان مقتول تحت تعقیب قرار گرفتند و با بررسی فهرست مکالمات تلفنی، یکی از آنها به نام جعفر ۴۲ ساله، سه سال پس از ماجرا در تاریخ بیست و نهم آبان‌ماه سال ۹۲ شناسایی و بازداشت شد. جعفر در بازجویی‌ها به مأموران گفت: «من و سه نفر از دوستانم از عباد طلب داشتیم. مدت طولانی گذشت و اما او در پرداخت بدهی‌اش طفره می‌رفت و طلبمان را پس نمی‌داد. کار به جایی رسیده بود که تماس‌ها و صحبت‌ها ‌فایده نداشت و او هر بار بهانه جدیدی می‌آورد. این بدقولی‌ها بهانه‌ای شد تا وقتی فهمیدیم عباد در بیمارستان بستری شده‌است، نقشه ترخیص او را طراحی کنیم شاید بتوانیم طلبمان را پس بگیریم.»

متهم در ادامه گفت: «برای پیاده کردن نقشه، روز حادثه من و نادر با ماشین کیوان به بیمارستان رفتیم و عباد را بعد از ترخیص به ویلای حمید بردیم. عباد سنگین وزن بود و به خاطر بیماری‌اش نتوانستیم او را از داخل ماشین پیاده کنیم، به همین دلیل همان روز بعد از صرف ناهار از ویلا برگشتیم. دو روز با ماشین در خیابان‌ها ‌چرخیدیم تا عباد از این وضعیت خسته شود، اما بی‌فایده بود و همچنان سماجت می‌کرد.»

متهم در خصوص قتل گفت: «روز حادثه، عباد داخل ماشین را کثیف کرده بود. او را از ماشین پیاده کردم تا صندلی ماشین را تمیز کنم، اما به خاطر اینکه سنگین وزن بود، نتوانستم به راحتی او را جا به جا کنم. شرایط مرا خسته کرده بود و دیگر طاقت نیاوردم و از عصبانیت شیلنگی برداشتم و عباد را کتک زدم و به مرگ تهدید کردم. آنجا بود که حالش بد شد و بی‌حال روی صندلی افتاد. وقتی فهمیدم نفس نمی‌کشد از ترس مقابل بیمارستان رفتم و او را از ماشین بیرون انداختم و فرار کردم.»

با اقرارهای متهم، نادر ۲۶ ساله همراه کیوان و حمید نیز بازداشت شدند، اما جرمشان را انکار کردند و گفتند در قتل عباد نقشی نداشته‌اند. به این ترتیب با توجه به شواهد و قرائن موجود، جعفر به اتهام مباشرت در قتل و آدم‌ربایی و نادر، کیوان و حمید به اتهام معاونت در قتل و آدم‌ربایی روانه زندان شدند و پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در اولین جلسه رسیدگی به پرونده بعد از درخواست قصاص از سوی اولیای‌دم و آخرین دفاع متهمان، هیئت قضایی، جعفر را به قصاص و ۱۵ سال حبس و سایر متهمان را نیز به ۱۵سال حبس محکوم کرد. حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید شد، اما جعفر توانست پای چوبه‌دار با رضایت اولیای‌دم از مرگ فاصله بگیرد. مادر مقتول برای رهایی متهم از قصاص شرط گذاشت و در این خصوص گفت: «به شرطی از خون پسرم می‌گذرم که متهم از طلب ۲۸۰ میلیون تومانی‌اش صرف‌نظر کند و آنرا ببخشد.‌» با پذیرفتن این شرط، متهم از قصاص رهایی یافت و این بار از جنبه عمومی جرم در همان شعبه به ریاست قاضی زالی محاکمه شد. در آن جلسه متهم در آخرین دفاعش گفت: «باور کنید من و دوستانم به آن پول نیاز داشتیم و عباد به خاطر بهانه‌جویی‌هایش ما را کلافه کرده بود، به همین دلیل آن نقشه برای ما آخرین راه بود، اما راه اشتباهی بود. خیلی پشیمانم و با اینکه زندگی‌ام را باخته‌ام، اما شرط مادر عباد را قبول کردم تا مقتول از حق‌الناس رها شود و من هم در این دنیا با وجدان آسوده گذشته‌ام را جبران کنم. در آخر از هیئت قضایی تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوند تا به زودی آزاد شوم.»

در پایان هیئت قضایی متهم را به چهار‌سال حبس محکوم کرد و حکم صادره نیز از سوی قضات دیوان عالی کشور تأیید شد.

قصاص پایان رابطه ۱۸ ساله

به گزارش جوان آنلاین مورخ ۲۹ مهر ۱۳۹۶، نوزدهم بهمن‌ماه سال ۹۴، مأموران کلانتری ۱۲۵ یوسف‌آباد در جریان کشف بسته‌ای مشکوک از زباله‌های خیابان کردستان قرار گرفتند که دست و پای بریده شده زن جوانی در آن قرار داشت.

همزمان با آن خانواده‌ای مأموران را از ناپدید شدن دختر ۳۵ ساله‌‌شان به نام سهیلا باخبر کردند که در بررسی‌ها مشخص شد بقایای جسد متعلق به همان دختر جوان است. با کشف هویت جسد و تحقیق از خانواده مقتول، کارآگاهان ایرج ۴۴ ساله‌ را که چندین سال با مقتول رابطه داشت بازداشت کردند.

متهم با اقرار به جرمش توضیح داد: «۱۸‌سال قبل پس از آشنایی با مقتول با هم رابطه داشتم، اما به دلیل برخی اختلافات ازدواج نکردیم. روز حادثه سهیلا مثل همیشه نبود و عصبانی بود. سر موضوعی با هم مشاجره‌مان شد که ناگهان به مادرم توهین کرد. به خاطر تعصبی که داشتم عصبانی شدم و او را خفه کردم.

سپس جسدش را مثله کردم و در سطل زباله انداختم.» با اقرارهای متهم در حالیکه هنوز دیگر بقایای جسد کشف نشده بود، پرونده به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در آن جلسه متهم بنا به در خواست قصاص از سوی اولیای‌دم، پس از آخرین دفاع به قصاص و به جرم جنایت بر میت به پرداخت دیه محکوم شد. جوان آنلاین 30 مهر