گزارشی از جلسه 15 دسامبر کمیته دفاع از حقوق اقوام ایرانی
تهیه و تنظیم: کاوه شیخ محمدی
آخرین جلسه ماهيانه سال 2017 كميته اقوام و ملل در تاريخ ١٥ دسامبر برابر با٢٤ اذرماه ١٣٩٦ ساعت ١٦:٣٠ به وقت ازوپای مرکزی تشكيل گرديد و همكاران ما از ایران، اروپا و چند كشور ديگر همراه با میهمانانی از سایر نقاط دنیا به اين جلسه پيوستند كه با حضور خود، گفتمان خوب و مفيدي را با سخنراني و در پي ان پرسش و پاسخ را شامل می شد.
اين نشست با حضور اعضای کمیته و با مسوليت اجرايي خانم مهناز احمدي در رأس ساعت مقرر، با استفاده از نرم افزار پالتاك “Paltalk”. برگذار گردید که اقای منوچهر شفائی صدر هیئت رئیسه و بنیادگذار کانون نیز در آن حضور یافته و با طرح سوال از سخنرانان و انتقادات و پیشنهادات، موجبات پربارتر شدن این نشست را فراهم اوردند.
بعد از طی مقدمات و کنترل صدای برنامه سازان، مجري جلسه سرکار خانم مهناز احمدی، به لحاظ محدودیت زماني، بیاناتی را پیرامون چگونگي اجرا و زمان بندی جلسه ايرادفرموده و سپس خود اخبار مربوط به موارد نقض حقوق در حوزه اقوام و ملل در ايران را قرائت نمودند که بر مبنای فراخوان صادره مي بايست بیان که در ابندای برنامه مورد تحلیل و بررسی قرار می گرفت
با توجه به گستردگی و انبوه موارد نقض حقوق اقوام ایران در آذر ماه گزیده خبرهای قرائت شده توسط خانم احمدی را در ادامه میخوانید با این توضیح که فایل صوتی مجموعه خبرها و سایر برنامه های اجرائی در نشست یاد شده از طریق آدرس اینترنتی زیر قابل دریافت است: http://seda-tasvir.bashariyat.org/?p=7819
تودیع وثیقه برای آزادی یک مدیر تلگرامی در ارومیه «صلاحالدین رنجبر» مدیر کانال تلگرامی «ارومیه دنگ» که چندی پیش در ارومیه توسط نیروهای اطلاعاتی بازداشت شده بود، با تودیع وثیقه تا هنگام برگزاری جلسهی دادگاه به صورت موقت آزاد شد، نقض مواد 18، 19 و 20 اعلامیه جهانی حقوق بشر.
تمام ناخن های افشين حسین پناهی، زندانی سیاسی کورد را کشیدەاند: طی روزهای گذشتە، افشین حسین پناهی زندانی سیاسی کورد از سوی نیروهای ادارە اطلاعات بە شدت با شوک برقی مورد شکنجە قرار گرفتە است.
یکی از اعضای خانوادە حسین پناهی بە “هەنگاو” اعلام کرد کە “ماموران ادارە اطلاعات سنە از افشین خواستە بودند کە علیە خانوادە جلو دروبین هایشان صحبت کند و افشین تسلیم نشد او هم اکنون در زندان مرکزی سنە در بدترین شرایط قرار دارد، بطوریکە قسمتی از سرش در اثر برق سوختە و از ناحیە زانو و کمر نیز دچار آسیب دیدگی شدید گردیده،از رسیدگی پزشکی محروم و از انتقال وی بە مراکز درمانی هم خودداری شدە است.. نقض ماده 5منشور جهانی حقوق بشر: هیچکس را نباید تحت شکنجه یا رفتار یا کیفر ظالمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز قرار داد.
بخش بعدی جلسه با سخنراني اقاي اميد رمضاني آعاز شد كه اختصاص به بررسی وضعیت زنان در ایران داشت، اهم سخنراني ايشان در ذيل آمده است.
رژیم حمهوری اسلامی از همبستگی و همفکری زنان خاطره خوبی ندارد زیرا بارها شاهد بوده ایم که این اتحاد برای سلطنت واقتدارشان یک تهدید بالقوه محسوب می شود. نیروهای انتظامی به گروه های برگزار کننده مراسم 8 مارس یورش برده انان را مورد ضرب شتم قرارداده و حتی زندانی وشکنجه کرده اند . نکته قابل توجه این است که مراسم بزرگداشت روز زن « 8 مارس » در جمهوری اسلامی اجازه برگزاری ندارندو معمولا بزرگداشت روز زن را با جشن ولادت دختر پیامبر و بعنوان روز مادر همزمان برگذار می کند و اگر مراسمی هم بر پاشود به این بهانه خواهد بود و این در حالی است که بیش از نیمی از جمعیت کشور را زنان تشکیل می دهند اما از کوچکترین حقوقی طبیعی خود برخوردار نیستند.
جمهوری اسلامی توسط افراد و سازمانهای دست نشانده خود، این حقوق اولیه را نیط به شیوه های گوناگون پایمال می کند و در نتیجه پیوسته هویت ازادی خواهی و مطالبات انان سرکوب شده، تحت فشار شدید از سوی نظام حاکم هستند.
رژیم ایران در را بروی هر گونه تغییر در خود بسته وفقط در اندیشه حجاب اجباری ،اعدام ،سنگسار ،خشونت ، تجاوز است، در حالیکه بیکاری، فقر، اعتیاد، زندان و شکنجه بر سر تمام ملت سایه افکنده است اعم از زن، مرد، جوان، پیر و حتی کودکان، مدام از قداست مادرومادریشان دم می زند و در عمل ناروا ترین اعمال را بر علیه همین مادران اعمال می کند.
زن بودن درجمهوری اسلامی با اسارت در پشت چادرهای سیاه، درهای اهنی و دیوارهای بلند بسیارمشکل، و برای گام برداشتن درجهت کسب حقوق خود راه بسیار سخت وطولانی در مقابل قرار دارد و پیوسته اسامی و افراد قهرمانان کتابها مردانند :کورش کبیر،صدرالعظم ها، مدرس، پسر شجاع، دهقان فداکار، حسین فهمیده ……و این در حالیست که زنان در بیشتر قیام های مردمی پیشاهنگ مبارزات بودند و هم اینک نیز این زنان هستند که در اعتراضات مردمی بوضوح مشاهده میشوند اما همیشه مورد تبعیض قرار گرفته اند ، تنها سهم تساوی حقوق زنان با مردان در ایران امروز چوبه دار است بمنظور اجرای حکم اعدام.
در جمهوری اسلامی حق دفاع ازخود را ندارد که نمونه بارز آن سرنوشت ریحانه جباری، شلر و هزاران قربانی دیگر است، زن حق ورود به ورزشگاه را ندارد و در قبال سرپیچی از این فرمان، گروههای فشار و سرکوبگر که از ولایت فقیه دستور می گیرند آماده اند تا با خشونت، بی حرمتی و حتی ضرب و شتم مانع ورود انان شوند،عوامل سرکوب، گستاخانه نامه های تحقیر امیزی با تهمت ها و افترا های متفاوت مبنی بر عضو داعش، روسپی، خیابانی بر در و دیوار می سابانند در حالیکه خود همانند پروه جنایتکار داعش هر روز یک فتوا علیه زنان صادر می کنند و مانند گرگ های گرسنه در کمین نشسته تا هر روز روح و جسم زنان ایران را با اسید نادانی و کوته فکری خود بسوزانند، کوتاه اینکه زن بودن در جمهوری اسلامی یعنی بی دفاع از هرسو.
در میان اخبار روزنامه ها و رسانه های مختلف ایران امروز به ندرت نام زنان هنرمند، شایسته، قهرمان، مبارز و حتی شایسته را خواهید و چه بسیارست اسامی زنانی که حقوقشان تا مرز اقدام به خودکشی، از هرسو نقض شده است، تا آنجا که آمار اخبار مربوط به خودکشی زنان در راس خبرهاست و در ادامه: به قتل رسیدن دختران در دانشگاها، اسید پاشی در خیابانها، اعمال خشونت های خانگی و تجاوز به زنان در همه جا و توسط هرکس اعم از ماموران پلیس، عناصر اطلاعاتی، سپاه پاسدارن، تجاوز گروهی، بازجو، پدر، برادر، سرایدار مدرسه و….
جمهوری اسلامی به بهانه اصطلاح رفاه خانواده و با تبلیغات گسترده، زنان را در خانه حبس می کند و تمام درها ی ورود به عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حضور در جامعه را بر روی انان می بندد و در مقابل بمنظور سرپوش این نقض فاحش و توسعه نیروی بسیج دستور جذب زنان در نیروهای بسیج، سپاه و سایر نهاد های سرکوبگر را صادر میکند.
حاکمیت ولایت فقیه که 40 سال است سایه شوم خود را بر سر ملت ایران افکنده است پله های ترقی و کسب روکورد های مختلف در تبعیض و زن ستیزی را کسب و هر روز بر این محدودیت ها می افزاید،علی رغم آنکه سازمانهای بین الملی و جوامع حقوق بشری پیوسته اینگونه اعمال رژیم ایران را محکوم دانسته و میدانند.
در پايان سخنراني اقاي رمضاني از ايشان بعلت ارائه محتوا در حوزه دفاع از اديان انتقاد وارد شد كه در كارگروه كميته اقوام و ملل مطرح شده بود و منظور از ان اين بود در جلسه بايد بيشتر به مشكلات اقوام ملل پرداخته شود نه مشكلات اديان و مذاهب كه مسئول رسيدگي به ان جزو وظايف كميته محترم دفاع از حقوق اديان مي باشد و در پي اين انتقاد اقاي اميد رمضاني به اين صورت پاسخ خود را اظهار داشتند و مواردي كه به ان در دفاع از حقوق زنان در دين اسلام كه جمهوري اسلامي ايران انرا نقض مي كند، مواردي را ذكر كرده كه مربوط به حوزه اقوام و ملل در اذربايجان و كردستان اتفاق افتاده است و به اين صورت از نقطه نظرات خود دفاع كرد.
سخنران دوم، آقای كاوه شيخ محمدي بودند كه به بررسي ماده يكم اعلاميه جهاني حقوق بشر در ايران معاصر پرداخته و چگونگي عدم اجراي این ماده را در ايران معاصر و در حكومتهاي پهلوي و نظام اسلامي به سمع نظر حاضرين رساندند
محور اصلی سخنان ایشان مربوط به این پرسش بود که در ایران امروز، آيا بايد از ديد اسلامي به حقوق اوليه انسان نگاه كرد؟ يا از ديد حقوق اوليه انسان، بدون در نظر گرفتن دين، نژاد،زبان، جنسيت و محل تولد؟
آقای شیخ محمدی فرمودند: ماده ١ اعلامیه جهانی حقوق بشر می گوید:
“همه ازاد و برابر به دنيا امده اند”.
“تمام افراد بشر ازادانه به دنيا مي ايند و از لحاظ حيثيت و حقوق باهم برابرند. همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند.”
برتراند راسل نیز مي گويد: “بزرگترین دشمن سعادت و آزادی انسان ها دفاع کورکورانه از عقاید و باورهای غلط است.”
اكنون مي پردازيم به اينكه چگونه مسئولین و مامورین در نظام جمهوری اسلامی ایران این ماده را نادیده گرفته و آن را نقض می کنند.
انچه كه تا كنون تجربه شده اينست كه انسانها توسط اموزشهاي اشتباه وارد وادي خشك تعصب مي شوند و براي اينكه نظريه عدم برابري و برتري يكي بر ديگري را اثبات كنند بيشتر و بيشتر به گرداب كور تعصب فرو مي روند و جداي از اينكه براي خود و همفكرانشان مشكل ساز مي شوند جامعه مرتبط به خود را نيز به چند دستگي مي كشانند.
در بررسي ماده يكم اعلاميه دفاع از حقوق بشر از انجا كه مربوط به ايران مي شود متاسفانه حكومت هاي ايران با پنهان سازي اين اعلاميه از انظار عمومي و اموزش و پرورش، تلاش كرده اند تا مردم به حق و حقوق انساني خود اگاه نباشند و در جهت بقاي حاكميت عقيده و حقوق انساني تفسير شود.
حال نگاهي به چگونگي ان در ايران معاصر بپردازيم:
در دوران پهلوي اول و دوم سعي اين خانواده غير انتخابي و تحميل شده به جامعه ايران اين بود كه سعي داشتند با عدم احترام به حقوق انساني و طبيعي اقشار مردم ايران وانمود كنند ايران و ايراني يك مجموعه انساني با يك نژاد و يك زبان و يك فرهنگ هستند تا جامعه را بصورت دلخواه خود متحد كند و امپراطوري و تمدن بزرگ بر فونداسیون يكي از اقوام و ملل بنا كنند همانطور كه در زمان حمله مسلمان به ايران در دوره ساسانيان، بني اميه و بعد از ان بني عباس سعي داشتند هويت اقوام و ملل ايران را طبق اموزه هاي ديني براي خود يكدست كنند و انسانهايي را كه ازاد و برابر از لحاظ حقوقي از گونه انساني متولد شده بودند از لحاظ ايدئولوژي ديني به دو دسته مسلمان و غير مسلمان تقسيم كنند كه همانا ويژيگيهاي فرهنگي انها را ناديده مي گرفتند. در هر دو نمونه حکمرانی ، حکمران تمامیت خواه چه از لحاظ اتنیکی و چه از لحاظ دینی بسوی یکدست ساختن جامعه مورد هدف میل می کند تا بتواند ایدئولوژی خود را به جامعه مورد هدف القا کند. در دوران پهلوي كه دين و مذهب از قرون گذشته در ايران نهادينه شده بود و موجب تبعيض و تعویض در بين مذاهب اسلامی و غير مسلمان بود اين بار نظام سلطنتي غير انتخابي ميخواست فراي از دين نظريه اتنیکی را طبق اميال خود بر ايران تحميل كند و با رسمي كردن يك زبان و زدودن زبانهاي ديگر در ايران در سيستم اموزشي و اداري، عملا حقوق انساني اقوام و ملل ايران را ناديده گرفت كه تا به امروز مشكلات ان پا برجاست، هر چند وجود يك زبان رسمي لازم است ولي احترام به جامعه بشري در ايران اگر اجرا شود بايد به اموزش زبانها و فرهنگ هاي ديگر نيز احترام گذاشت و تحت جبر و اجبار حكومت مركزي مفاهيم القا نشود، ازادي و ازادگي مخاطب نيز بحساب اورده شود. هر چند عدم برابري از لحاظ توسعه اقتصادي و عدم برخورداري از شغل مناسب در حوزه اقوام و ملل بر رنگ و روي چهره انها و احوالات معيشتي شان مشهود است كه هم اكنون در عصر ارتباطات به وضوح شاهد هستيم كه مردم ايران در حال گسستن زنجير بي عدالتي حكام از پاي خود هستند، حق و حقوق انساني،فرهنگي و بومي خود را نيز مطالبه مي كنند.
متاسفانه تبعيض از همان دوران پهلوي اول با سركوب كليه جنبشهاي ازادخواهي عليه استبداد قاجار و نفوذ استعماري، با امكانات حكومتي كه خود مردم بوجه انرا با ماليات و باج و خراج بصورت رعيت تامين مي كردند سركوب شد و تحقير اقوام و ملل بخصوص اذري هاي عزيز توسط ایدئولوژی شخص رضاشاه از همان دوران شروع شد.
اين نشان بر ان دارد كه در تاريخ ما چه قبل از اعلاميه جهاني حقوق بشر و چه بعد از ان انسانها نه تنها ازاد و برابر نبوده اند بلكه بعنوان وسيله و ابزار تامين منافع حاكم، مورد ستم حقوق اوليه انساني خود قرار گرفته اند، به اين صورت كه شخص پهلوي دوم مي خواست امپراطوري گذشته را دوباره در اواخر قرن بيستم بنا كند بدون اينكه حق و حقوق انساني مردم ایران را تامين كرده باشد و شواهد و قرائن نشان مي دهد كه در اوج قدرت شكست خورد چون لازمه به وجود اوردن يك جامعه سالم،برقراي عدالت اجتماعي در ان جامعه است نه فرهنگ خودبزرگ بيني و ناديده گرفتن حقوق اقشار مختلف مردم و محروم نگاهداشتن جامعه بخصوص اقوام و ملل ايران كه هنوز هم بصورت سيستمي از جانب حكومت مركزي عقب نگاهداشته شده اند.
بعد از بررسي كوتاه حقوق انساني از نظر ماده يك اعلاميه جهاني حقوق بشر در دوران پهلوي نگاهي داشته باشيم به حق و حقوق اقشار مختلف مردم ايران در رژيم جمهوري اسلامي ايران.
با استنباط از محور ماده 1 حقوق بشر، می بینیم منظور از ان به وجود امدن انسان در روز اول تولد و حقوق متعلقه ذاتی اوست.
در اموزه هاي ديني كه همه ما در ايران انرا شنيده ايم و در درس و مدرسه به ما اموزش داده اند، نظام اموزشي حكومت جمهوري اسلامي ايران مي گويد ” هر كه با تقوا تر است به خداوند نزديكتر است” يعني تفاوت قائل شدن از لحاظ درجه بندي بين انسانها كه با ميزان حقوق ديني سنجيده مي شود نه با ميزان حقوق انساني، حقوق انسانيِ انسان نازل است و تا به حقوق ديني نايل نشود به سطح انساني نرسيده است و دستگاههاي تبليغاتي ايران هميشه در اموزش جامعه تاكيد داشته اند كه انساني كه تقواي ديني ندارد جاهل و غرق در اميال حيواني است. اين در حاليست كه شايد كسي تقواد ديني نداشته و ديندار نباشد اما همان شخص بي دين به حقوق همه انسانها و اديان احترام بگذارد و چنين افرادي در نظام ايران اگر اعتقادات خود را بيان كنند و سعي در ترويج ان داشته باشند در اثر ترويج حقوق انساني، مورد تهديد و تعقيب قوه قضائیه مبتني بر ايدئولوژي اسلامي قرار مي گيرند و قانون این اشخاص را مفسد في الارض مي شناسد و به چوبه دار و اعدام نزديك مي شوند كه نمونه هاي انرا هم اكنون در زير حكم اعدام در زندانهاي ايران داريم.
مطلب را با اين سوال اغاز مي كنيم ايا حقوق انساني را ايدئولوژي ديني تعريف مي كند يا طبيعت وجودي انسان؟ ايا دين انسان را تعريف مي كند يا طبيعت؟ نطفه انسان با مواد طبيعي در رحم مادر بسته مي شود يا نطفه انسان با نقل قول و شعائر مذهبي در رحم مادر بسته مي شود؟
اگر دقت كنيم انسان ابتدا جسم است يعني يك ماده است و سپس روح و درك و شعور در بطن مادر در جسم ان دميده مي شود و انسان به اين صورت ترتيبي پا به عرصه وجود مي گذارد. حال حقوق ازادگي انسان ازاد را در چهارچوب حقوق طبيعي بررسي شود درست تر است يا در چهار چوب قوانين مذهبي؟ ايا انسان ازاد به دنيا امده است يا در اسارت مفاهيم و ايدئولوژي متولد مي شود؟
انچه كه مسلم است انسان وقتي كه متولد مي شود از طبيعت متولد مي شود نه از دين، فلسفه و قوانين اجتماعي حاكم بر جامعه خود، يعني نوزاد متولد شده هنگام تولد نميداند در چه سرزميني متولد شده است؟ زبان او چيست؟ حتي نميتواند غذاي خود را تامين كند ياامنيت خود را حفظ كند و خود را از سرما و گرما محظوظ نگه دارد.كودك رشد ميكند بدون انكه خود خواسته باشد يا نخواسته باشد، دو عامل باعث بقاي انسان متولد شده است، يكي مهر مادر كه از طبيعت ناشي مي شود نه از دين، كه ميبينم نوزاد حيوان هم شامل مهر مادر مي شود بدون انكه مادر حيوان از دين خبري داشته باشد.
دوماً انسان متولد شده با مواد طبيعي رشد مي كند نه با مفاهيم ديني.
منظور از بيان اين پرسشها و پاسخ ها كه همه در جواب دادن به ان ازاد هستند، يك چيز است، انهم ما در جامعه جهاني در كل، و در جامعه ايران بصورت اختصاصي، حقوق انسان را از لحاظ انساني به رسميت بشناسيم يا از لحاظ اسلامي؟
پاسخ من به اين صورت است كه انسان چون زاده طبيعت است و هنگام تولد نه زمان خود را درك ميكند و نه مكان خود را ميشناسد، نميداند از چه قوم و قبيله است؟ زبان او چيست؟ نميداند دختر است يا پسر است يا جنس سوم است؟ نوزاد انسان نميداند كه رنگ پوست او چيست پس كاملا زاده طبيعت است نه زاده مفاهيم انساني، حال اموزهاي بشري كه نوزاد طبيعي در كشور ايران را اموزش مي دهند مغاير با اعلاميه جهاني حقوق بشر عمل مي كند و به اجبار ميخواهد بگويد انسان ازاد بدنيا نيامده، تحت سيطره قوانين ديني است و انسانها برابر نيستند هر انساني به ايدئولوژي حاكم نزديكتر است او برتر است و از مزايا برخوردارتر است به اينصورت كه:
١- در حوزه اقوام ملل:زبان تو، زبان مادرت است ولي بايد به يك زبان ديگر تحصيل كني و هيچگاه ادبيات زبان مادري تو در كنار زبان فارسي بصورت عملی به رسميت شناخته نمیشود.
٢- در حوزه جنسيت: نوزاد تو بر دو گونه هستي، اگر جنس سوم هستي پس از لحاظ قانوني وجود نداري. چون در قانون اسلامي تعريف نشده اي و علم دين از وجود تو كه بدون انتخاب خودت جنس سوم شدي خبر ندارد.
٣- در حوزه جنسيت: اگر پسر هستي قانون ايران در حد نوع جنسيت انساني از توحمايت مي كند،اگر دختر هستي تو نصف يك انسان هستي حقوق و اختيار و ازادگي تو با گونه برتر برابر نيست.
٤- از لحاظ دين و مذهب: اگر جزو دين و مذهب رسمي ايران هستي قانون در حد احترام لازم به مذهب رسمي، تو را به رسميت مي شناسد، اگر غير از دين يا مذهب غير رسمي هستي به فكر احقاق حقوق خودت نباش بلكه منتظر تبعيض در جامعه، ادارات دولتي، در محل كار و بدست اوردن معيشت اقتصادي ات باش.
اين موارد كه به صورت كوتاه كالبد شكافي شد نشان مي دهد قانون حاكم بر ايران،طبق ماده اول اعلاميه جهاني حقوق بشر ، حقوق انسان ها را ازاد و برابر در قانون نگنجانده است.
حال در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و در اصل ٤ امده است كه كليه قوانين و مقررات موجود در حكومت جمهوري اسلامي ايران بر اساس موازين اسلام تنظيم شده اند در صورتيكه در اصل ١٩ و ٢٠ قانون اساسي ايران، به برخورداري از حقوق مساوي زن و مرد سخن گفته شده است كه همه ما در عمل مي بينيم كه دستگاه قضايي رژيم اسلامي همه موارد حقوق انساني را با قانون اسلامي برگرفته از كتاب قران مي سنجد که حقوق زن مرد را برابر نمی داند.
از طرفي ديگر ما شاهد هستيم دولت ايران با ترويج مذهب به صورت خاص خود سعي در تحت تاثير قراردادن كودكان را نيز دارد كه ازادي انتخاب نوع زندگي انها را محصور خود مي كند و با برپايي مراسمي به نام شيرخوارگان علي اصغر از همان ابتداي كودكي سعي در ان دارد كودك وقتي كه رشد و نمو كرد كاملا از لحاظ ايدئولوژي تحت انقياد نظام باشد همانطور نظام سلطه جوی مذهبی در انقياد پدر و مادر ان كودک موفق بوده است و كل خانواده به سمت سوي حقوق غير طبيعي خود رانده مي شوند و همچنان نا اگاهي ترويج مي يابد.همچنين سالهاست كه ميبينيم كه حكومت ايران حتي حقوق حرفه اي ورزشكاران را نيز تحت الشعاع خود قرار داده و در يكي از موارد اخير ديديم كه كشتي گير توانمند ايراني كه مايه افتخار همه مردم است را به اجبار وادارد به شكست در برابر حريف خود كردند كه با نقض حقوق ورزشكاران منافع تبليغاتي خود را تامين كنند. در اينجا بايد بگوييم نه تنها ازادگي تولد انسان در ايران كنوني طبق ماده يك اعلاميه جهاني حقوق بشر اجرا نمي شود بلكه اگر ان انسان در ايران مانند يك نخبه ورزشي به اوج رسيد توسط حكومت ايران حق و حقوق انساني اش ناديده گرفته و او را از سكوي افتخار به زير مي كشند.در پايان مي خواهم بگويم در ايران نه تنها قوانين نوشته شده در قانون اساسي به كرامت انساني احترام نمي گذارد بلكه در همين حكومت قوانين نانوشته بسياري در پس پرده سيستم دولتي،ادارات و محاكم قضايي وجود دارند كه زندگي همه ما را تحت الشعاع خود قرار داده و حقوق انساني ما را بعنوان انسان برابر نقض كرده است، به اميد به نتيجه رسيدن تلاشهاي بشر دوستانه جهت احقاق حقوق بشر در ايران.
قبل از دعوت از سخنران بعد، خانم جعفري نكاتي را كه از لحاظ نظم و هماهنگي اعضاي كميته لازم بود ايراد داشتند كه با استفاده از تجربه ايشان به هرچه بهتر برگزار شدن جلسات كمك خواهد كرد.
اقاي محسن سياحي با موضوع تبعيض قومیتی در ايران و آسميلاسيون اقوام و ملل ايران بصورت پنهان و اشكار، سخنران سوم این نشست بودند كه در حين سخنرانی بدفعات ميكروفون ايشان با پارزيت فني همراه شد و در نهایت پس از لحظاتی توقف و رفع مشکل اقاي سياحي فرمودند:
طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی در ایران فارسی زبان رسمی کشور میباشد و رژیم به صورت مستقیم سیاست نابودی زبانهای مردم غیر فارس را دنبال میکند. مدرسه، روزنامه، مهدکودک برای خردسالان از جمله مراکز مهم تعلیم زبان مادری هر ملت میباشد ولی در ایران مردم غیرفارس از همان دوران کودکی از تدریس به زبان مادری خود محروم هستند. این محرومیتها به علت کم اهمیت نشان دادن دستگاه دولتی به زبانهای مردم غیرفارس خاتمه پیدا نمیکند بلکه سیاست رژیم نابودی و محو هویت این زبانها را دنبال میکند.
زبان تنها و مهمترین وسیله بشر است که با آن فکر میکند، سرنوشت ملی خود را مشخص میکند، به تاریخ خود میانگرد و با آن به شکوفایی میرسد، ولی در ایران نزدیک به 70% مردم ایران از این نعمت خدادادی محروم هستند و مجبور به یادگیری زبانی غیر از زبان مادری خود میباشند.
طبق ماده 2 اعلامیه جهانی حقوق بشر، تمام انسانها آزاد به دنیا آمدند و باید بدون هیچگونه تبعیض چه نژادی و چه مذهبی آزادانه در کنار هم زندگی کنند. ولی در ایران علی رغم وجود ماده 15 و 19 قانون اساسی خود رژیم هنوز ملتهای غیر فارس چه ترک، کرد، بلوچ، ترکمن و عرب از یادگیری به زبان مادری خود به صورت آکادمیک محروم هستند. و مبارزه رژیم برای محو این زبانها به جایی رسیده که دولت های مختلف حاکم بر ایران با تاسیس مؤسسات حفظ زبان فارسی و شکوفایی آن مدارس مختلفی را در کشورهای مختلف جهان از ونزوئلا گرفته تا صربستان تاسیس کردند ولی اجازه تاسیس حتی یک مدرسه را به این ملتها نمیدهند. بلکه فشارها برای محو زبانهای ملل غیر فارس به جایی رسیده که دستگاه اطلاعاتی رژیم حتی مدارس تعلیم قرآن که تنها مرکز تعلیم زبان عربی میباشد را به بهانه عدم نداشتن مجوز بسته و مؤسسین را دستگیر کردند.
از دیگر سیاستهای رژیم که بوی تبعیض و نژادپرستی علیه ملتها را دارد میتوان به سیاست ترویج فرهنگ فارسی از طریق کانال های تلویزیونی مختلف، روزنامهها، و دیگر میدیای وابسته به رژیم نام برد ولی در مقابل مردم غیر فارس از داشتن میدیای آزاد برای ترویج و شکوفایی فرهنگی خود محروم هستند. و تنها رژیم بعضی از کانالهای تلویزیونی به زبان عربی و ترکی را برای ایجاد فتنه مذهبی بین ملت عراق و لبنان و فلسطین و یمن و بحرین و حتی بین مردم ترکیه و آزربایجان تاسیس کرده است.
سیاست هجوم برای محو هویت فرهنگی ملتهای ساکن در ایران به جایی رسیده که حتی شخصیتهای غیر حکومتی مانند کوروش زعیم و غیره برای ساکت کردن میدیای غیر ایرانی وابسته به کشورهای غربی مانند بی بی سی نامه اعتراض آمیز برای سکوت علیه تعریف هویت فرهنگی این ملتها کردند. این تبعیض قومیتی به حدی رسیده که رژیم برای ساکت کردن مردم غیر فارس از دستگاه اطلاعاتی خود جهت تخویف مردم و دستگیری شخصیتهای فرهنگی این ملتها استفاده میکند. امروزه اکثریت بلقوه مردم غیرفارس توانای حتی نوشتن به زبان مادری و تعریف هویت فرهنگی خود را ندارند یعنی در واقع ژنوسایت سیاسی رژیم به درجهای رسیده که حتی در برنامههای تلویزیونی خود مبارزه علیه به اجرا در آمدن ماده 15 و 19 قانون اساسی رژیم که همان تدریس به زبان مادری همراه با فارسی را با قوت کامل دنبال میکنند.
از دیگر تبعیضهای نژادی و قومی در ایران میتوان اشارهای به ترویج تاریخ قوم فارس در ایران کرد و چگونه رژیم اجازه تدریس تاریخ مردم هر منطقه را نمیدهد. در ایران مردم ترک آزربایجان، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و لر از یادگیری و آشنایی با تاریخ خود حتی تاریخ معاصر خود محروم هستند و به جای یادگیری تاریخ عیلام و غیره بایستی تاریخ جعلی هخامنش و ساسان را بیاموزند. رژیم در سیاستهای نژادپرستانه خود و از طریق میدیای تحت سیطره حتی شخصیتهای قومی هر ملت در ایران را مورد حمله قرار میدهد تا شخصیتی غیر از شخصیت واقعی هر فرد تاریخی را به ملتهای مزکور نشان دهد. برای مثال، سیاست رژیم علیه تخریب شخصیتی شیخ خزعل آخرین حاکم الاحواز به حدی رسیده که حتی مردم عرب اجازه اعتراض به این سیاست تخریبی را ندارند، و دولت ایران با معترضین به شدت برخورد خشونت آمیزی را دنبال میکند. رژیم طی سالهای گذشته شروع به تخریب اثار تاریخی ملتهای غیر فارس کرده تا هویت تاریخی این ملتها را محو کند و به جای آن تاریخ جعلی بسازد که بتواند هویت پارسی را برای این مردم فراهم آورد.
در حقیقت، بیداری قشر کثیری از ملتهای غیر فارس در ایران، مهاجرت به کشورهای پیشرفته، و حتی دسترسی به میدیای غیر وابسته به دولت، و رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک و یوتیوب و تویتر تا حدودی کمکی برای این مردم شدند تا از هویت فرهنگی و زبانی خود در مقابل تهاجم بیوقفه نظام ولایت فقیه دفاع کنند.
جغرافیا و تغییر بافت جمعیتی و تغییر نام های بومی مردم غیر فارس در ایران از سیاستهای تبعیض گرانه سیستم سیاسی رژیم ولایت فقیه در ایران میباشد که ملتهای غیر فارس در ایران با آن روبرو هستند. این سیاست آپارتایدی در مناطق مختلف غیر فارس یه درجهای رسیده که حتی موجب اعتراضات مردمی در مناطق مختلف ایران از زمان تاسیس این رژیم شده است، که میتوان اشاره ای به اعتراضات مردمی در الاحواز در سال 2005 و اعتراضات مردمی در آزربایجان در سال 2006 کرد.
رژیم ولایت فقیه در ایران سیاست اعدام، خفقان سیاسی، بازداشت و تبعید برای فعالین سیاسی، فرهنگی و حقوق بشری مردم غیر فارس را به کار برده تا بتواند بیداری مردم را کاهش داد. این اعتراضات که علیه سیاستهای نژادپرستانه رژیم ولایت فقیه به وقوع افتاده بعدها باعث شده که رژیم برای کنترل مردم از سپاه پاسداران و دستگاه اطلاعاتی استفاده کند. برای مثال، رژیم از طریق سپاه پاسداران سرزمین بلوچستان و الاحواز و کردستان را کنترل می کند.
به خاطر تغییرات بافت جمعیتی که خود حاصل سیاست تبعیض گرانه و نژادپرستانه نظام ولایت فقیه می باشد باعث شده شهرهای زیادی امروزه در مناطق غیر فارس هویت بومی خود را ازدست داده یا به مرز نابودی برسند. برای مثال، تشویق فارسها برای مهاجرت به الاحواز، بلوچستان و آزربایجان و ترکمن و دادن ادارات دولتی به این شهرک نشینان برای فشار علیه مردم بومی از عوامل ازدیاد تبعیض نژادی و قومی در ایران می باشد.
در پايان مواردي در جلسه پرسش و پاسخ از جانب حضار مطرح شد كه خوشبختانه بعلت درخواست مطالبات مردمي در ايران فشار فعالين حقوق بشر در داخل و خارج ايران به شيوه قانوني و انسان دوستانه، حكومت جمهوري اسلامي ناچار به اجراي اصل ١٥ قانون اساسي كرده و حكومت مجبور شده كه دو رشته ادبيات زبان اذري و زبان كُردي را در ليست انتخاب رشته دانشگاهي بگنجاند كه در دانشگاههاي تبريز و سنندج امكان تحصيل در اين رشته ها فراهم شده، اما اين مورد نمي تواند اموزش زبان مادري را در سيستم اموزشي ايران فراهم كند و دولت بايد اموزش را اولاً در كليه زبانهاي ايران راه اندازي كند نه فقط زبان تركي و كُردي، ثانيا بايد اموزش از دبستان شروع شود نه در سطح محدود چند كلاس دانشگاهي كه بعد از فارغ التحصيلي جايي براي كار ندارند و دانش اموختگان ان رشته ها سرخورده و در نتيجه كسي بعلت عدم امرار معاش در اينده بسوي انتخاب اين رشته ها نخواهد رفت. به اين صورت دوباره اموزش به زبان ما دري در تنگنا قرار خواهد گرفت.از طرفي حكومت ايران هم در مورد اصل ١٥ با زيركي مي تواند از خود رفع تكليف كند.
آخرین سخنران این گردهمائی اقاي محمد ابوطالبي بودند از نمایندگی اندونزی، و ايشان «وضعيت زندان و زندانی ها در ايران » را همراه با يك سخنراني مفصل و مهم در جهت دفاع از حقوق زندانيان و خانواده هايشان مورد بحث و بررسی قرار دادند، محدوده سخنان آقای ابوطالبی حول محور و ضعيت غير استاندارد زندانها در ایران امروز بود كه متاسفانه کلیه زندانيان را به سمت مرگ خاموش مي كشاند بطوریکه آنان در صورت ازادي نيز نمي توانند به وضعيت روحي و رواني قبل از بازداشت و بازجوئی برگشته و از یک زندگي طبیعی برخوردار گردند، اقاي ابوطالبي در سخنرانی جنبه های مختلف و تاريخچه وضعيت زندانها را از بدو انقلاب تا كنون بخوبی براي حضار تشريح كردند كه نشان از عدم برخورداري زندانيان از حقون انساني خود در زندانهاي مختلف ايران بود، در ادامه مشروح بیانات ایشان را میخوانید:
به نام خالق هستی
با درود به تمامی آزادگان جهان و همه آنهایی که برای احقاق حقوق اولیه بشر در سراسرگیتی در تلاش هستند
و درود ویژه بر همراهان و همگامان خستگی ناپذیر کانون دفاع از حقوق بشر ایران وکمیته دفاع از حقوق اقوام ایرانی
“وضعیت زندان ها و زندانیان در ایران” عنوانی هست که من برای اخباری خلاصه شده و مطلبی کوتاه انتخاب کرده ام ، امید که کاستی های آن ناچیز باشد.
بگذارید راحت عرض کنم بیان تلخی ها و مشکلات زندانیان به کلام شاید ساده باشد اما شنیدن و مطالعه بسیاری از این داستان ها و روایت ها به شدت درد آور و حزن انگیزاست.زندان به معنایی که درهلند وچند کشور اسکاندیناوی رایج است در ایران نیست . درکشور من وشما تجارب وحشتناکی ممکن است حتی در عرض 48 ساعت برای زندانی رخ دهد که تمامی زندگی و آینده وی را منقلب و نابود کند.تصور اینکه هر یک شنبه و چهارشنبه گروهی را با کلیه لوازم صدا کنند به زیر هشت ، و شبانگاه صدای تیراندازی مکرر به مانند تخلیه آهن آلات درچنددقیقه شنیده شود وبعد …………. انسان هایی که تنها به جرم داشتن اندیشه ای مغایر و بعضا بدون سابقه فعالیت مخالف نظام ، از صفحه روزگار حذف شده وتنها تبدیل به تاریخ شفاهی یک خانواده شوند.
آیا شرایط و حس انسان هایی که برای اعدام با طناب دار به انفرادی منتقل میشوند را می توانید برای لحظه ای نزد خود بازسازی کنید؟
آیا می توانید شرایط سربازجوانی را که تنها به جرم غیبت دستور بازداشت وی توسط فرمانده صادر شد وبه علت نداشتن بازداشتگاه ، وی به زندان شهر منتقل و طی 48 ساعت توسط محکومین سابقه دار بارها مورد تجاوز واقع شد را درک کرد و آیا سخنی از خودکشی روز بعد این جوان می توان گفت؟
در منظر عمومی پایان تمامی راه های خطا و یا احیانا مقابله با نظام حاکم به زندان ختم میشود و در تعبیری ساده تر زندان آخرین ایستگاه یک انسان می تواند باشد تا او را محدود به زندگی با یک چهارچوب ویژه نماید ….. اما اینک بعد گذشت 39 سال می توان گفت زندان در ایران به اسارت گرفته شده ، تنها ابتدای یک برزخ ویک جهنم وحشتناک است ( هرچند که من ترجیح می دهم به جهنم بروم ولی به زندان های رژیم بازنگردم ) در دهه 60 خورشیدی ، زندان ها با توجه به خیزش نظام در ایران برای سرکوب وحشتناک وسراسری فعالین عرصه سیاست و هواداران این جریان ها بالا گرفته بود و هر روز در گوشه ای زندانی را افتتاح یا توسعه می دادند اما رژیم به این جمع بندی نرسیده بود که هرگونه جنایتی را نه تنها در زندان ها آزاد نماید بلکه خود سازماندهی و مدیریت کند.
اما اینک در برهه ای که خود را حاکم مطلق العنان این خاک اشغال شده می بیند تاب و تحمل هیچ صدای مخالف یا حتی دادخواهی ساده یک روستایی را ندارد ، پس به بند کشیدن کوچک ترین فریادی در هر گوشه ناشناخته ایران و صدور احکام کلیشه ای دست به زنجیر شده و برای تکمیل نقشه های خود دست به شکنجه جسمی زندانیان سیاسی و عقیدتی ، عدم اعزام بیماران و اعتصابیون به بیمارستان ، عدم ارایه امکان ملاقات به خانواده ها ، اجرای بلند مدت زندان های انفرادی ، تبعید محبوسین به زندان های دورافتاده ، جابجایی از بندهای مخصوص زندانیان عقیدتی و سیاسی به بند زندانیان خطرناک را درادامه سرکوب آزادی خواهان به اجرا گذاشته است .
تا با این اعمال کارهای معوق بازجویان و شکنجه گران را به دست زندان بانان محول نماید .تا ضمن وارد کردن فشارهای مضاعف به زندانیان ، آنها را به مهره هایی مطیع و خبررسان و یا نهایتا موجوداتی گیاه گونه تبدیل نمایند.خیال خام
اینک سالهاست که مشخص شده علت مرگ نابهنگام بسیاری از فعالین کهن سال و دارای پشتوانه مردمی و بین المللی ، در فردای رهایی از زندان ها ی رژیم چه سازوکاری دارد و پایه این مرگ ها تماما در زندان ها بوده و برای رهایی از بدنامی و بسیج افکار عمومی برعلیه رژیم ، مرگ ها در فردای آزادی صورت می گیرد.
حال بعد از این مقدمه که بیشتر آنرا دردلی می دانم به اشاره مطالبی را تقدیم می دارم که برگرفته از سایت های مختلف خبری و به ویژه وبلاگ کمیته دفاع از حقوق اقوام ایرانی کانون می باشد.
موادی ازمنشور جهانی حقوق بشر :
مادهٔ ۵هیچکس نمیبایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.
مادهٔ ۱۰ هر انسانی سزاوار و محق به دسترسی کامل و برابر به دادرسی آشکار و عادلانه توسط دادگاهی بیطرف و مستقل است تا در برابر هر گونه اتهام جزایی علیه وی، به حقوق و تکالیف وی رسیدگی کند.
مادهٔ ۱۱/ 2- هیچ احدی به حسب ارتکاب هرگونه عمل یا ترک عملی که مطابق قوانین مملکتی یا بینالمللی، در زمان وقوع آن، حاوی جرمی کیفری نباشد، نمیبایست مجرم محسوب گردد. همچنین نمیبایست مجازاتی شدیدتر از آنچه که در زمان وقوع جرم [در قانون] قابل اعمال بود، بر فرد تحمیل گردد.
با بررسی مواد اشاره شده ازمنشور جهانی حقوق بشر متوجه میشویم مشکلات و معضلات بسیاری در زندان های ایران موجود است و مبارزین و آزادیخواهان و فعالین مدنی وصنفی که با اتهامات سیاسی وعقدیتی راهی زندان شده اند در بدترین شرایط و به مثابه یک اسیر با حق قتل توسط زندان بان در زندان ها نگهداری میشوند.
1– زندان اوین که در منطقهٔ اوین درکه در منطقهٔ سعادتآباد، تهران قرار و در زمینی به مساحت ۴۰ هکتاراز دهه ۱۳۴۰ آغاز شد و در سال ۱۳۵۰ افتتاح شد که یکی از معماران آن امیر نصرت منقح بود. اوین امروزه رسماً عنوان بازداشتگاه موقت را دارد. برخی از بندهای این زندان زیر نظر قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران نبوده و توسط سایر نهادها اداره میشود.
برای مثال بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ این زندان که دارای سلولهای انفرادی و چند نفره (موسوم به سوئیت) است در اختیار وزارت اطلاعات است بند ۲۴۰ زندان اوین، داری چندین طبقه و هر طبقه راهرویی طولانی دارد که شامل چندین سلول در طرفین است. هر سلول تقریباً ۸ مترمربع بوده و هر سلول دارای دستشویی، مستراح و دوش آب بوسیله یک پرده از اتاق سلول جدا شدهاست.
بند ۲ الف زیر نظر سازمان اطلاعات سه پاه می باشد .تردد و حضور زندانیان سیاسی خارج از سلولها فقط با داشتن چشمبند ممکن است.
بند ۳۵۰ (بند امنیتی) از بندهای عمومی اوین و زیر نظر قوه قضائیه است. این بند ساختمانی دو طبقه است که در میان آن حیاطی مربع شکل قرار دارد. دو ضلع این مربع به اتاقهای نگهداری زندانیان اختصاص دارد که تعداد آنها در هر طبقه به هفت اتاق میرسد.
بندهای ۷ و ۸ زندان اوین معمولاً به زندانیان با جرایم مالی اختصاص دارند. این بندها، به با کیفیتترین بندهای زندان در کشور معروف هستند. این دو بند، جمعاً دارای ۱۰ سالن با ظرفیت اسمی هریک ۲۰۰ زندانی بوده که گاه پذیرای بیش از ۷۰۰ زندانی نیز میباشند.
بند آموزشگاه: در سال1360 بهعلت کمبود جا، ساختمان مسکونی که برای ساواک ساخته شده و معروف به آموزشگاه بود، به زندان تبدیل شد. این بخش از 3طبقه و 6قسمت تشکیل شده و هماکنون به اوین جدید معروف است. آموزشگاه اوین، در آخرین نقطه جاده داخلی زندان در کنار ساختمان آسایشگاه قرار دارد. شامل ششبند مرتبط بههم میباشد. آموزشگاه در مجموع نزدیک به 100سلول دارد که مساحت هریک در حدود بیست متر مربع میباشد. در اطراف این واحد 6بندی، 5 حیاط کوچک قرار دارد که در واقع مکانی برای هواخوری زندانیان میباشد
بندآسایشگاه : آسایشگاه اوین، در بخش شمالی اوین در زمان خمینی در سال 1362ساخته شد و بیشاز400 سلول انفرادی دارد که در چهارطبقه قرار دارند. بخشی از شعبات بازجویی دادستانی نیز در این قسمت قرار دارد. طبقه اول را به زنان اختصاص داده بودند و سه طبقه دیگر به مردان.
درزمانه ای نه چندان دور که البته بسیاری شما عزیزان شنونده پا به این دنیا نگذاشته بودید انسان های بسیاری قربانی مطامع حاکمان دل بسته به خارج از ایران شدند. البته نقش سازمان ها و احزاب دست پا شکسته داخلی نیز در یاری رساندن به این تفاله های تازه به دوران رسیده کم نبود اما هرچه بود تاوان این تاراج وجنگ قدرت را بسیار بسیار رشید فرزندان دلیر این خلق از دختر وپسر دادند و چه گوهرها که به باد فنا نرفتند.
در روزگار فعلی نمی دانم دقیقا در اوین چه می گذرد ولی هر چه هست تلفن و تماس با بیرون ونوشتن و ارسال نامه و ایمیل و دیدار سایرمحبوسین بسیار ساده است ولی دورزمانی نه چندان ، سزای خواندن بله خواندن یا بهتربگویم زمزمه آواز گل مریم یا نواختن ملودی قایق رانان رود ولگا، رفتن به اتاق بازجویی بود و شاید نوازشی نه چندان کم توسط کابل برادر تعزیرچی ، حال بماند که این سالها داشتن چشم بند ظاهرا فقط در بندهای ویژه باقی مانده است.
2– زندان رجایی شهر: این زندان که در طیقه بندی سازمان زندانها بعنوان محل نگهداری زندانیان با جرایم خشن شناخته می شود سالهاست به عنوان محل تبعید زندانیان سیاسی و غیر سیاسی توسط حکومت ایران مورد استفاده قرار میگیرد. طی سالهای اخیر گزارشات متعددی از سوی سازمان های مدافع حقوق بشر در خصوص بی قانونی ها و رفتارهای سلیقه ای مسئولان این زندان منتشر شده است.
یکی از نکات بارز این زندان ، تبعید بسیاری از فعالین (روزنامه نگار، صنفی ، عقیدتی و سیاسی ) ازاوین و سایر استانها ،بلاخصوص از استان های مرزی به این زندان است. مانند مجید اسدی، احمد کریمی، آرش صادقی، نوید خانجانی، حمید بابایی ومحمد نظری …
زندان رجایی شهر کرج دارای ۱۰ اندرزگاه است، هر اندرزگاه دارای سه سالن است و شرایط محیطی خاص خود خود را دارد و معمولا در این زندان متهمان سیاسی را در سالن ۱۰ آن و در محل دیگری زندانیان سنی مذهب را نگهداری میکنند.
اتاق های زندان رجایی شهر ۶ متری است و در هر اتاق دو الی سه نفر و در اتاق های بزرگ ۴ تا ۵ نفر زندانی گذران حبس میکند، معمولا اندرزگاه ۴ سالن ۱۱ محل نگهداری زندانیان با جرائم مالی است با اینحال به دلایل نامعلومی خودکشی در این بند نسبت به سایر بتدها بیشتر گزارش شده است.
یکی از زندانیان قدیمی با هویت محفوظ که در اندرزگاه ۷ این زندان گذران حبس میکند درباره وضعیت بندهای مختلف زندان در گفت و گو با گزارشگر هرانا گفت: “اندرزگاه ۱۰ دارای دو طبقه است، سوئیت های زندان در این اندرزگاه قرار دارد و محل نگهداری در بسته ها (محکومان به حبس انفرادی) است، در انتهای اندرزگاه ۷ سالن ۲۱ زندانی های اهل سنت هستند.”
ضیایی رئیس زندان قبلا نظامی بوده ، رئیس حفاظت زندان “سیدسادات”و رئیس بازرسی “درزی” است.
رئیس گارد به نام “باقری” که در بین زندانیان به جلاد معروف است، این شخص برای زندانیان اعدامی طناب را به گردن زندانیان می آندازد، مدیر داخلی زندان “قبادی” که به معاون اجرایی هم شناخته میشود زندانیان را مورد آزار و اذیت قرار میددهد و راه برای خودکشی و اعتصاب افراد باز میکند تا با بی توجهی اش نسبت به زندانیان فشار روانی بیشتری را وارد کند نامبرده قدرت نفوذ زیادی بین پرسنل زندان دارد .
بر اساس تحقیقات صورت گرفته سازمان های حقوق بشری ،شرایط این زندان نسبت به قبل اسفناک تر توصیف شده، از این موارد میتوان به عدم تفکیک جرائم بر اساس جرم و سن زندانی، اشاره کرد. از مهم ترین تهدیدات بازجویان به زندانیان سیاسی در رجایی شهراین است که شکنجه ای که ما می کنیم، صد برابر کم تر از شکنجه ای است که در بند اشرار و قاتلان بر سر تو خواهد آمد؛ یا همکاری کن و یا این که تو را به بند قاتلان و اشرارخواهیم فرستاد و به آن ها می گوییم که بعد از تجاوز شما را بکشند چون آن ها در به در به دنبال زندانی ضعیفی هستند تا او را بکشند و حکم اعدام شان پنج سال به عقب بیفتد.
این گونه نیست که چنین تهدیدی عملی شود ولی بار روانی به شدت زیادی بر زندانیان سیاسی تحمیل می کند.
در ماه محرم که اعدام به نوعی عرف نیست، سی نفر را برای اجرای حکم قصاص به انفرادی منتقل کردند، همچنین برای تحت فشار قرار دادن زندانیان جوان این افراد را به بند های بزرگسالان میفرستند و در شرایط سخت نگهداری میکنند تا حدی که زندانی مجبور به خودکشی می شود.”
و نمونه ای :عباس طاهری فرزند غلامرضا، متولد ۱۳۷۴ به اتهام قتل، اندرزگاه ۷ سالن ۱۹ بود ولی عباس را بصورت تنبیهی به اندرزگاه ۱ سالن ۱ به اجبار منتقل کردند ممکن است در این بند خطرناک دست به خودکشی بزند و یا مورد سو قصد و آزار جنسی قرار گیرد چندبار به وی تعرض شد .
همچنین محیط اندرزگاه هفت بسیار نامناسب گزارش شده، زندانیان این بند اغلب دارای بیماری های خاصی چون هپاتیت، ایدز، سل و… هستند و خودزنی با تیغ مشترک و رابطه جنسی در این بند عادی است.
فروشگاه های زندان رجایی شهر کرج فاقد مواد خوراکی غنی چون میوه جات و سبزی جات هستند اما بالعکس در زندان مواد مخدر به وفور یافت میشود، هروئین، شیشه و تریاک به گفته زندانیان از جمله موادی است که در زندان رجایی شهر با حداقل قیمت ۴۰۰ هزار تومن و حداکثر تا سقف ۱ میلیون تومان بصورت گرمی یافت میشود. زندانیان قدیمی مدعی هستند این مواد عمدتا از بیرون زندان توسط خود پرسنل تامین و به فروش میرسد.البته این غیراز فروش سیگار به قیمت های گزاف به زندانیان است.
در هنگام بازرسی تمامی وسایل شخصی زندانیان را میشکنند، اگر زندانی برخلاف مقررات عمل کند با استفاده از باتوم زندانی خاطی را به باد کتک میگیرند و به مدت یک هفته در سلول نگهداری میکنند تا آثاری از کبودی ضرب و شتم در بدنش باقی نماند.”
بهداری زندان مشکلات عدیده ای دارد ازبرخوردهای خشن ، نبودبهداشت و کثیفی محیط ، فقدان نخ های بخیه می توان نام برد.نبود نخ بخیه معضلی میباشد که هر روزه با توجه به آمار بالای درگیری و خودزنی ها زندانیان قابل لمس است ومسوولین مجبور میشوند مصدومین را به بیمارستان 1000 تخت خوابی تهران منتقل کنند که این امربا توجه به بعد مسافت میتواند موجب مرگ فرد زخمی شود.”
در این زندان ۱۲۰ تن از زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت نگهداری میشوند که برخی از ایشان بیش از ۴ سال را بصورت بلاتکلیف در زندان بسر میبرند.
یکی از زندانیان این زندان به گزارشگر هرانا گفت: “مسئولان زندان اخیرا با دادن وعدههایی همچون مرخصی و آزادی مشروط به زندانیان میگویند که برگه انتقال به زندان شهرستان را نوشته و به مسئولین دهند. ولی در صورت انتقال در زندانهای شهرستان با سرکوب بیشتری از سوی مسئولین مواجه میشوند.”
3– زندان اردبیل: این زندان با جمعیتی سه برابر گنجایش قانونی خود ،یکی ازمشکلات زیست محیطی شهراردبیل می باشد.مدیران محلی و عوامل قضایی مستقر درآن با اعمال فراحیوانی خویش منجربه تبدیل زندان مذکور به یکی از مراکز نگهداری خشن محکومین دادگاه های فرمایشی فعالین صنفی ، سیاسی و عقیدتی شود. این زندان به خاطر موقعیت جغرافیایی (شمال غربی کشور) و وضعیت آب وهوایی ، نقطه مهمی برای تبعید فعالین شرقی وجنوبی مخصوصا جوانان سیستان بلوچ می باشد.
در این زندان بارها برای خردکردن افراد، ازبستن زندانی به میله پرچم استفاده شده است ، بارها به براه انداختن دعواهای صوری زندانیان عادی را به جان زندانیان سیاسی عقیدتی مخصوصا بلوچ ها انداخته اند.مدیر حفاظت زندان با فضاسازی علیه زندانیان سیاسی بلوچ آنها را قاتل زن و بچه معرفی کرده است.
.حفاظت زندان اردبیل همواره درحال تحریک و برنامه ریزی برای ضرب وشتم و شکنجه زندانیان سیاسی و عقیدتی می باشد.
فشار به زندانیان سیاسی در خصوص اجرای مراسم و رسوم مذهبیشان
پیش تر یک زندانی عادی به نام عباس علیپور که توسط مسئولین زندان اردبیل به میله های پرچم حاکمیت ایران بسته شده بود، از شدت سرما و در اثر شکنجه ماموران زندان کشته شد.
افشین زینالی و محمد صابر ملک رئیسی زندانی سیاسی بلوچ که چندی پیش با دستبند و پابند در حیاط این زندان به میله پرچم بسته شده بودند.
و اینگونه اعمال ننگین مسوولین زندان اردبیل ادامه دارد……..
محمد صابر ملک رئیسی زندانی سیاسی بلوچ که در حال گذراندن دوران محکومیت ۱۵ ساله تبعید خود در زندان اردبیل است روز8 آذر با توجه به وخامت حال پدرش نسبت به وضعیت خود و ممنوع الملاقات و ممنوع تماس بودنش به مسئولین زندان اعتراض میکند، در پاسخ به اعتراض وی رئیس حفاظت زندان مرکزی اردبیل او را احضار وضمن توهین به اعتقادات محمدصابر، باهمراهی نوروزی مدیر داخلی زندان و افسر نگهبان غفور صادقزاده نامبرده را مورد ضرب و شتم شدید قرار داده با دستبند و پابند وی را به قرنطینه منتقل کردند و ایشان نیز به نشانه اعتراض به توهین ضرب و شتمی که علیه شان صورت گرفته اقدام به اعتصاب غذا نموده اند و تا لحظه ای که این گزارش تهیه شده است وی همچنان تحت شکنجه های روحی و جسمی شدیدی به سر می برد در اثر این اعمال وحشیانه ، صورت صابر پر از خون شده و به علت شدت ضرب و شتم اورا بصورت بیهوش توسط ماموران به قرنطینه منتقل کردند حال عمومی محمدصابر بخاطر عدم اعزام و اجازه درمان به بیمارستان و همچنین شکنجه توسط مسئولین زندان به سمت وخیم تر شدن پیش می رود. ۴ تن از زندانیان سیاسی زندان مرکزی (ماهر کعبی، شیراحمد شیرانی، علی پژگل و نور احمد حسن زهی) اردبیل طی نامه ای سرگشاده به این رویه در زندان اردبیل اعتراض کردند و خواهان توجه افکار عمومی به این وضعیت شدند.
گریزی کوتاه به پیشینه 4 زندانی سیاسی که به ضرب وشتم محمدصابر اعتراض کرده و راهی جز شکنجه و انفرادی نصیبشان نشد
_ماهر کعبی دانشجو، عرب ساکن شهرستان شوش به اتهام “عضویت در سازمان آزادیبخش اهواز، تبلیغ علیه نظام از طریق ارتباط با شبکه های معاند و ارسال اخبار دروغین به منظور سیاه نمایی وجه جمهوری اسلامی در سطح بین الملل و نیز تحریک شهروندان جهت اقدام علیه نظام (ایفای نقش در رابطه با اعتراضات و تظاهرات های شهروندان عرب به “تغییر بافت جمعیتی استان خوزستان” در سال ۹۰)” در دادگاهی ۲۰ دقیقه ای و بدون داشتن وکیل، به ۱۰ سال حبس تعزیری در تبعید به زندان مرکزی اردبیل محکوم شده است.نامبرده پیشتر با نگارش نامه ای خطاب به گزارشگر ویژه سازمان ملل از افزایش فشار بر خانواده خود خبر داده بود، این زندانی می گوید تماس های تهدیدآمیز نیروهای امنیتی باعث سکته قلبی مادرش شده است.
ماهر کعبی با احمد کعبی، برادر وی نیز که مشغول تحمل محکومیت است متهم به فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در سازمان آزادی بخش اهواز است.در دوره بازداشت از طریق بسته شدن به تخت و تحمل ضربات شلاق شکنجه شد و نهایتا مجبور شد تا اعترافات تلویزیونی غیرواقعی برعلیه خود انجام دهد.
_علی پژگل ساکن شهرستان بندرخمیر هرمزگان، با اتهامات “عبور غیرمجاز از مرز، تبلیغ علیه نظام، پخش و تکثیر سی دی های علما و سخنرانان اهل سنت و عضویت در گروه جندالله” در تاریخ ۲۳ آذرماه ۱۳۸۹ توسط ماموران اداره اطلاعات دستگیر و در دادگاه عمومی و انقلاب زاهدان به ۱۶ سال تبعید در زندان خلخال و یکسال حبس تعزیری محکوم شد.
_نور احمد حسن زهی در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۸۹ توسط نیروهای وزارت اطلاعات زاهدان دستگیر به ۲۶ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان خلخال محکوم شد، بعد از سه سال حبس در زندان خلخال به زندان مرکزی اردبیل منتقل شد. این زندانی از زمان بازداشت به مدت ۹ ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات نگهداری و تحت شکنجه های جسمی و روحی متعدد و بازجویی قرار گرفت. هم زمان همسر، فرزند معلول ۶ ساله و برادر ۱۲ ساله اش نیز بازداشت و در اداره اطلاعات چندین ساعت مورد “بازجویی و تهدید” قرار گرفتند. به گفته نزدیکان این خانواده، در اثر این بازداشت همسر نوراحمد حسن زهی دچار مشکلات روحی شده که علیرغم گذشت ۶ سال هنوز اثرات آن وجود دارد، وضعیت فرزند معلولش بدتر و برادرش دچار افسردگی و ترک تحصیل شد.
_شیر احمد شیرانی اهل زاهدان و ساکن تهران، در تاریخ ۱۳ خرداد ۷۹ توسط نیروهای اداره اطلاعات بازداشت شد و هشتمین سال از حبس ۲۲ ساله خود را بصورت تبعیدی در زندان اردبیل سپری می کند.
آقای شیرانی متاثر ار شرایط روحی و جسمی سختی که در مدت حبس متحمل شده و نبود امکانات پزشکی و عدم رسیدگی درمانی به آسیب های وارده به ناحیه پا، به گفته پزشک زندان اکنون نیاز به عمل جراحی دارد تا بتواند به راحتی حرکت نماید. رسیدگی که تاکنون از آن محروم مانده است. این زندانی سیاسی در صورت اجرایی شدن ماده ۲۸ قانون مجازات اسلامی جدید در رابطه با جرایم امنیتی، می تواند شامل تخفیف در حکم وی شود، اما آقای شیرانی تاکنون با دخالت نهادهای امنیتی از حق کاهش محکومیت و حتی مرخصی درمانی نیز محروم بوده است.
4– زندان زاهدان : این زندان به خاطر واقع شدن در مرزهای شرقی کشور و هم چنین محرومیت خاص این مناطق ، همواره محل نگهداری تعداد بسیاربالایی از محکومین بوده وهست آمار بندها بیشتر از ظرفیت موجود است، بهطور مثال: تعداد ساکنین بند هفت ۶۵۰ نفر است در حالی که ظرفیت تخت های این بند یک چهارم عدد مذکور است، در چنین شرایطی تخریب اخیر دو بند زندان باعث شده است حدود ۳۰۰ نفر به دیگر بندهای دیگر زندان اضافه شوند.
آمار بالای بلاتکلیفها در این زندان همچنان در صدر مشکلات قرار دارد، زندانیان زیادی در این زندان وجود دارند که بین از ۲ تا ۵ سال از زمان حضور آنان در این زندان می گذرد اما آنان به لحاظ قضایی همچنان در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرند.
این همان زندانی است که مدیر داخلی جدیدش( محسن خواجه )از زمان حضورش مشکلات زندانیان بیش از پیش شده ،به عنوان مثال برای انتقال به بند دیگر مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان قیمت گذاشته بطوریکه در هر بند یک نماینده دارد که پولها را جمعآوری میکند خصوصاً بند ۶ که ورودی هست و حتی برای ملاقات پدر و فرزند باهم پول میگیرند.
بسیاری از زندانیان برای جرایم غیر عمد و محکومیتهایی مانند پرداخت دیه چندین سال است که در زندان به سر میبرند. این درحالی است که در اقصی نقاط کشور جشن گلریزان گرفته و مبالغی جمعآوری میشود یا ستادهای دیه استانی فعال است اما زندانیان این استان به دلیل تبعیض قومی و مذهبی از چنین شانس هایی برای رهایی از زندان محروم مانده اند.
پخش مواد روانگردان و قرصهای خوابآور با مشارکت بعضی از کارمندان زندان صورت می گیرد، در حدی این وضع تکراری شده که دیگر مسئولان نسبت به مشاهده توزیع مواد مخدر بیتفاوت هستند.
شرایط بند سه (محل نگهداری زندانیان سیاسی و امنیتی ) با توجه به آمار تخت ها ظرفیت این بند ۱۷۳ نفر عنوان شده ولی مسئولین با منتقل کردن دهها زندانی بی جا در کنار زندانیان سیاسی که عمدتا در این بند گذران حبس میکنند، از افزایش جمعیت بعنوان ابزاری برای فشار بر زندانیان سیاسی-امنیتی استفاده میکنند زندانیان بند ۳ از حق استفاده از وسایل ورزشی این باشگاه ممنوع شده اند. هم اکنون ۳۴۰ زندانی بدون در نظر گرفتن قانون تفکیک جرائم نگهداری میشوند.
در حال حاضر این زندان دستکم ۲۰۰ زندانی زیر حکم اعدام دارد که این افراد از شهروندان سنی مذهب و بلوچ هستند.
وضعیت بهداشت، تغذیه، مدیریت، وجود مواد مخدر و مافیای درون زندان در این زندان بغرنج است، زندانیان این زندان برای تغییر شرایط خود دست به اعتراضات زیادی زده اند.
پس از پایان بازرسی و ترک زندان توسط مسئولین اعزامی از مرکز، معاون زندان به نام مهدوی در بند ۳ با جمع کردن زندانیان ضمن تهدید زندانیان گفته است “بند ۳ این زندان بند امنیتی است و ما کاملا مطلع هستیم ۵ نفر از این زندانیان که حکم اعدام دارند اخبار زندان را به سازمانهای حقوق بشری منتقل می کنند.و به همین دلیل ما همچنان تلفن های شما را قطع نگه میداریم تا مطمئن شویم هیچگونه تماسی در خصوص مشکلات شما به خارج از زندان صورت نمی گیرد.”
این زندان همانی است که خواندیم آب درهفته ها قطع بود و زندانیان بایستی با توطئه مدیران آن آب مصرفی خودرا خریداری می کردند.
این همان جایی است که تخت معجزه را در آن ابداع کردند و همان محبسی است که خودکشی و خود زنی در آن به کرات رخ می دهد و بند نوجوانانش چندین برابر ظرفیت مجرم دارد.
و نهایتا این همان زندانی است که شکنجه گران به تبعییت از سایرزندان های مخوف ، برای اعتراف گیری از متهمین جوان ، تهدید به ارسال به بندهای مجرمین سابقه دار میشوند تا عروس شوند.
_ شهریور امسال زکریا ریگی» که با اتهامات امنیتی در زندان زاهدان محبوس بوده، از سوی دو تن زندانیان جرائم خطرناک به نام های «محسن کهرازی» و «الیاس ریگی» به قتل رسید.
_محمدجان عزیزی21 ساله زندانی سیاسی زندان زاهدان در زمان دستگیری با وجود غیرمسلح بودن هنگامی که سوار بر موتور بود، در شهرستان قصرقند روستای گورسر دست راست وی مورد اصابت گلوله ماموران قرار گرفت. برای بازجویی مجددا به اطلاعات زاهدان احضار شده دست اش کاملا عفونت کرده بود با اینحال تنها روزانه ۲ عدد استامینوفن جهت تسکین درد اش به او می دادند و از درمان اش خودداری میکردند.”
5- زندان قزوین: سید سامی حسینی زندانی سیاسی محبوس در زندان چوبین قزوین از روز یکشنبه ۵ آذر چهار در اعتراض به محرومیت از حق تماس با خانوادهاش اعتصاب غذا کرده است. او به همراه همپروندهای خود به نام «جمالالدین محمدی» در آخرین سال حبس خود در زندان قزوین به سر میبرند. نامبردگان در ۱۵ خردادماه سال ۱۳۸۷ در نزدیکی «تازهشهر» سلماس در ایست بازرسی گلوگاه شیرازی بازداشت شدند. اتهام آنها «دستداشتن در بمبگذاری روستای حاجی جفان سلماس» و «عضویت در احزاب کُردی» بوده است. بازداشت آنها با اتهام طرحریزی بمبگذاری در روز ۵ خرداد ۱۳۸۷ در روستای مذکور صورت گرفت بعدها در بررسی مجدد پرونده، احکامشان به ۱۰ سال حبس تعزیری و تبعید کاهش یافت.
این دو زندانی پس از شکنجههای جسمی شدید در بازداشتگاه وزارت اطلاعات به طوری که مسئولین زندان سلماس از پذیرش آنها سرباز میزد، به زندان سلماس منتقل شده بودند. سید سامی حسینی و جمالالدین محمدی از پاییز سال ۱۳۹۴ به زندان قزوین تبعید شدهاند. انواع شیوههای شکنجه از قبیل آویزانکردن بوسیله طناب از ناحیه مچ دستها، اتصال مستقیم جریان برق به بدن، ایجاد اختلال در سیستم عصبی با خوراندن قرصهای مشکوک و ضرب و شتم مستمر به کار گرفته شده است.
نام بردن از زندان قزوین تنها برای این بود که فراموش نکنیم فقط در ارومیه ، زاهدان ، رجایی شهر و اوین ……….. اعمال نقض حقوق اولیه انسانی رخ نمی دهد بلکه درهمه زندان های ایران شرایط مشابه است من هیچ از زندان اهواز نگفتم از زندان دزفول نگفتم و دیزل آباد کرمانشاه و وووو ، امید که شما بگوید به همین زودی
.نگاهی اجمالی به وضعیت زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت در زندانهای ایران: طبق آخرین گزارشات هم اکنون ۱۹۵ زندانی عقیدتی- سیاسی اهل سنت در ۹ زندان ایران در شرایط اسفباری نگهداری میشوند.
زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت از حقوقی که برای سایر زندانیان در نظر گرفته شده نیز محروم بوده و در زندان از انجام شعائر مذهبی خود منع میشوند.
1 زندان مرکزی سنندج: سیدجمال سیدموسوی (محکوم به اعدام از 5 سال پیش با تایید دیوان عالی)، حسن برخورداری، رامین رحیمی، عبدالله اشرفی، رحیم امجدی، محمد امانی، شوانه شریفی (کارشناس کامپیوتر)، محمود سردشتی، فرزاد حسینی و علی سلیمی.
۲. زندان سقز: آرام میکائیلی، فرزاد صمدی و عثمان احسنی، “آرام میکائیلی و فرزاد صمدی را هنگام انتقال به زندان سقز بیش از ۱۰ روز در قرنطینه زندان نگهداشته تا ریش آنان را کوتاه کنند و در این مدت ممنوع التلفن و ملاقات بودند. در نهایت که ایشان حاضر به انجام این کار نمیشوند به زور و همراه با توهین ریش آنها را کوتاه نمودند. پس از ورود به بند عمومی نیز ایشان تا مدتی ممنوع تماس و ملاقات بودند. مسئولین همچنین زمانی که دیدند زندانیان اهل سنت در نمازخانه با سایر زندانیان ارتباط برقرار میکنند و به تبلیغ عقاید خود میپردازند، حضور در نمازخانه زندان را برای ایشان ممنوع کردند.”
۳. زندان دیزلآباد کرمانشاه: لایق کردپور، مهدی محمدنژاد، فواد رضایی، یکی از زندانیان عقیدتی این زندان میگوید: “زندان دیزلآباد کرمانشاه یکی از بدترین زندانهای ایران و یکی از تبعیدگاههای زندانهای ایران است و زندانیان عقیدتی- سیاسی اهل سنت در بدترین بند این زندان در کنار جرایم مربوط به مواد مخد و قتل نگهداری میشوند. زندانیان اهل سنت در این زندان حتی از حق ملاقات و تلفن نیز که از حقوق اولیه هر زندانی است محروماند.”
۴. زندان بانه: ماموستا عثمان امینپور (از علمای برجسته اهل سنت در کردستان)
۵. زندان نقده: مسعود رسولی
۶. زندان پاوه: بهمن عظیمی
۷. زندان قزلحصار: حامد احمدی، کمال ملایی، جمشید دهقانی، جهانگیر دهقانی، صدیق محمدی و سید هادی حسینی، همگی به اتهام محاربه از طریق حمایت از گروههای سلفی به اعدام محکوم شده و خطر اجرای حکم جانشان را تهدید میکند. این ۶ زندانی عقیدتی- سیاسی در واحد ۳ زندان قزلحصار در میان زندانیان متهم به مواد مخدر نگهداری شده و اصل تفکیک جرایم در مورد ایشان رعایت نشده است.
8 زندان مرکزی زاهدان: در این زندان بیش از ۵۰ تن از زندانیان اهل سنت از جمله امام جمعه راسک «فتحیمحمد نقشبندی» را در خود جای داده است.
داستان یک زوج زندانی با پیشینه حبس قبلی: حسن صادقی و فاطمه مثنی زوج محبوس در زندانهای رجایی شهر و اوین هستند که در بهمن ماه سال ۱۳۹۱ بدلیل برگزاری مراسم ترحیم برای پدر آقای صادقی که از مخالفان حکومت ایران بود بصورت خانوادگی به همراه دو فرزند ۱۶ و ۱۱ ساله شان دستگیر و درب منزلشان پلمپ شد، در گزارش پیش رو، حاصل تحقیقات میدانی هرانا به آخرین وضعیت این زوج زندانی سیاسی پرداخته شده است.
فاطمه مثنی در بند زنان زندان اوین و شوهرش حسن صادقی در زندان رجایی شهر کرج در حال گذراندن دوران محکومیت ۱۵ ساله خود هستند. و دو فرزندشان بدون سرپرست رها شده اند. اموال این خانواده ازجمله محل کسب آقای صادقی و منزل شخصی شان توسط نهاد های دولتی مصادره شده است. آقای صادقی پیشتر در سال ۶۰ و در سن ۱۶ سالگی بازداشت و پس از ۶ سال از زندان آزاد شد، وی در حین بازداشت مورد اشاره مورد ضرب و شتم “ضربات کابل و شلاق” قرار گرفته، شدت ضربات به حدی بوده که قسمتی از سر دچار فرو رفتگی و بروز مشکلات چسمی شده است.
آقای صادقی در بهمن ماه ۹۱ به همراه همسرش برای آخرین بار بازداشت و به بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات منتقل شد. آقای صادقی مدعی است در بازجویی ها توسط ماموران وزارت اطلاعات مورد شکنجه قرار گرفته است.
این برخورد ها تاحدی پیشرفت که گزارش شد “به دلیل شدت ضربات یک بار دچار بیهوشی شده و پس از یک ساعت به حالت عادی بازگشته است” وی پس از چهار ماه و نیم تحمل انفرادی به بند ۳۵۰ اوین منتقل و بعد از یک سال با تودیع وثیقه تا زمان برگزاری دادگاه از زندان آزاد شد.
با شروع درمان آقای صادقی بیماری وی توسط متخصصان “آب سیاه چشم” تشخیص داده شد، آقای صادقی هنوز دوره ی معاینه پزشکی اش را به اتمام نرسانده که در بهمن ماه ۹۴ طی مراجعه جهت ملاقات همسرش در سالن ملاقات زندان اوین بدون آنکه احضاریه ای دریافت کرده باشد جهت اجرای حکم بازداشت شد، وی پس از بازداشت بدون در اختیار داشتن دارو یک هفته را در قرنطینه اوین سپری و به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد. مسر ایشان فاطمه مثنی نیز در حالی که پیشتر (در کودکی و در سن ۱۳ سالگی) بدون ارتکاب هیچ جرم مشخصی به مدت ۲ سال و نیم در زندان بوده است، حال پس از بازداشت مجدد و محکومیت ۱۵ ساله که با وجود اظهاراتش این اتهامات وارده ” بدون ارائه ادله مشخصی که وجاهت قانونی داشته باشد زده شده”، خود را از گونه اتهام محرزی مبرا میداند.
دوستان عزیز ارایه این مطلب کوتاه و قطعا نارسا را تنها تلنگری می دانم برای ما که درگیر زندگی روزمره خودهستیم تا فراموش نکنیم که انسان های بسیاری که هم وطن و هم صدای ما هستند در گوشه گوشه سرزمین ایران به اسارت گرفته شده اند و وظیفه انسانی ما است که با فریاد خود صدای آنها باشیم و شریک حکومت در پاشیدن خاک فراموشی برروی آنها نباشیم.
منبع اخبار آمده دراین نوشتار تماما از وبلاگ کمیته دفاع از حقوق اقوام ایرانی کانون جمع آوری شده است.
در پايان سخنراني اقاي ابوطالبي نيز جلسه پرسش و پاسخ برگزار كرديد كه در كل مورد استقبال حاضرين و فعالان در جلسه واقع شد.
پایان این جلسه که حدودچهار ساعت ادامه داشت توسط خانم مهناز احمدی مسئول برنامه اعلام با این توضیح که بعلت كمبود وقت و آغازجلسه اعضای نمایندگی ترکیه، یادمان باشد مطالب مطرح نشده را در جلسات بعدي پی گیری کنیم.
کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی