مراجعه خانواده فتحی پور از جانباخته گان آذری حین اعتراضات سال 85 به سازمان های حقوق بشری

فشارها امنیتی بر خانواده اکبر فتحی پور روز به روز افزایش می یابد و اکبر فتحی پور در این خصوص به سازمان های حقوق بشری مراجعه کرده است.

اکبر فتحی پور پدر “شهید حسین فتحی پور” ساکن شهرستان نقده”سولدوز” در غرب آذربایجان است.

حسین فتحی پور در جریان اعتراضات مردمی و مسالمت آمیز شهرهای آذربایجان جنوبی در خردادماه سال ۱۳۸۵ با شلیک نیروهای امنیتی جان خود را از دست داد.

در تاریخ مذکور روزنامه دولتی ایران با چاپ کاریکاتوری به مردم ترک در ایران اهانت کرده و متنی کاملا نژادپرستانه انتشار داده بود.

پدر حسین فتحی پور بعد از این حادثه، همه ساله مراسم بزرگداشت فرزند خود و دیگر جانباختگان شهر سولدوز را با حضور تمامی فعالان از همه جای آذربایجان جنوبی برگزار می کرد.

در پی افزایش فشارهای امنیتی بر این خانواده، پدر شهید حسین فتحی پور با انتشار نامه ای به ارگانهای حقوق بشری مراجعه کرده است، وی در این نامه از اعمال فشارها بر خود و خانواده اش می گوید.

اکبر فتحی پور در این نامه تصریح کرده است: دیگر توان بی عدالتی و توهین به مقام انسانیت و شعور خود و خانواده ام از طرف این نظام را ندارم.

هارای فتحی پور دیگر فرزند اکبر فتحی پور که هم اکنون بعنوان پناهنده در “نئو شهبر” ترکیه بسر می برد در این رابطه به سایت میکروفون نیوز(محا) اعلام کرده است: در سال های اخیر فشارهای امنیتی بر خانواده ما افزایش یافته است بطوریکه امنیت اجتماعی و اقتصادی خانواده ما هر روز بدتر از دیروز توسط عوامل امنیتی در شهرستان سولدوز تهدید می شود.

وی شرایط امنیتی حاکم بر خود و خانواده اش را از طرف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی شهرستان سولدوز با این متن برای خبرنگار سایت میکروفون نیوز توضیح داده است و شرایط حاکم بر خانواده خود را چنین عنوان کرده است:

” پرتاب میان گرگ ها یکی از تکنیک هایی معروفی بود که سازمان اطلاعاتی و امنیتی شوروی (کا.گ.ب) برای از بین بردن روشنفکران، نویسندگان و آزادیخواهان آن کشور طراحی کرد؛ در این تکنیک هیچ نیازی به احضار و دستگیری و بازجویی و شکنجه و زندان و کشتن روشنفکران و مبارزان سیاسی-اجتماعی و تعالی طلبان نبود؛ بلکه به شکلی غیرمستقیم و نامریی، در زندگی آنها رخنه می کردند و برایشان گرفتاری ها و مشکلات، بن بست ها، یاس ها، نا امیدی ها بدبختی های شدید ، مسائل پی در پی مالی، شخصی و شغلی، روحی و عاطفی می ساختند و دشمنان شخصی و شاکی های خصوصی می تراشیدند …

در چنان شرایطی، فرد مورد نظر آن قدر در میان مشکلات و بیچارگی هایش محاصره می شد که دیگر کاری به کار حکومت، شعر، سیاست، فرهنگ، ادبیات، هنر و هرآنچه در جامعه می گذشت نداشت و آنچنان زیر بار رنج ها و مصیبت های فردی و خانوادگی اش قرار می گرفت که نهایتاً یا دیوانه می شد، یا خودکشی می کرد، یا فرار می کرد، و یا افسرده، روان پریش و گوشه نشین می شد؛ به هر حال تبدیل به یک آدم بی کنش و بی اثر می شد.

در سازمان کا.گ.ب به این مشکلات و بدبختی های شخصی می گفتند «گرگ ها»؛ گرگ هایی که هر انسان شریف و روشنفکر و اهل قلمی را از دنیای گفتن و نوشتن و تفکر و اندیشه به جهنمی از گرفتاری و ناامیدی و و راهروهای دادگاه های عمومی و طلبکارهای بی رحم و عشق های شکست خورده و شاکیان وقیح و رذل شخصی و تحقیرهای مدام می کشاندند و نهایتاً او را محاصره خود گرفته و تکه پاره می کردند؛ تکنیک پرتاب میان گرگ ها بقدری کارایی داشت و با چنان دقت و سرعتی جواب میداد که سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی کشورها و از جمله ایران نیز آن را بکار گرفتند و همچنان با علاقه بسیار بکار می گیرند.”