کابوس فقر در خلوت شهر، کودکانی که در زباله و معتادان بزرگ میشوند
گزارشی از یکی از سکونتگاههای حاشیهای در استان آذربایجان غربی کودکانی که در ارومیه با زباله و معتادان بزرگ میشوند
سایت «اروم نیوز» گزارشی همراه با تصویر از فقر در یکی از محلات حاشیهنشین شهر ارومیه منتشر کرده است.این سایت روز چهارشنبه (هشتم خرداد) درباره محله «وکیلآباد» شهر ارومیه نوشته که ساکنان این محله «از حیاتیترین امکانات رفاهی و شهری بهرهمند نیستند.»آن طور که این سایت گزارش کرده است: «بسیاری از شهروندان اینجا آب و برق و گاز و فاضلاب ندارند و کودکان در کنار زبالهها بزرگ میشوند.»
«اروم نیوز» اضافه کرده که «این محل پر است از خانههای متروکه و یا مخروبههایی در میان خانههای مسکونی که هیچ نشانی از بهداشت را نمیتوان در آنها دید.»
«وکیل آباد» یکی از ۷۰۰ سکونتگاهی در ایران است که بر اساس آمارهای رسمی پنج میلیون نفر در آنها زندگی میکنند.
از ساکنان این محلات به عنوان گروههای «بیطبقه» نیز یاد میشود که مقامهای جمهوری اسلامی از سالها پیش تلاشها برای پیوند زدن منافع آنها با منافع خود را آغاز کردهاند.
به گزارش استانبان، از این گروههای «بیطبقه» به عنوان یکی از نیروهای بالقوه پیش برنده اعتراضهای اقتصادی و اجتماعی در خیابانها نام برده میشود.
کابوس فقر در خلوت شهر
کوچه های تنگ و بدون آسفالت که اگر باران بیاید معلوم نیست چگونه می شود تا به راه آسفالت رسید ، یا اگر زلزله ای کوچک بیاید معلوم نیست تکلیف مردمانی که در این کوچه ها ساکن هستند با راه بندان این کوچه ها چه خواهد بود و خانه هایی که به لرزه ای بند هستند تا بریزند و دکل های بزرگ برقی که لب دیوارشان چسبیده و اگر بیافتد … خلاصه خدا نکند روزی لرزه ای بر این قسمت از شهر بیاید که معلوم نیست مردمانش از چه دردی بمیرند؟ از آوار یا راه بندان یا برق گرفتگی؟
بنابر گفته ی ساکنان محل سه سال پیش ازآنها تعهد گرفته شده که در زمان برداشتن دکل های برق به مدت دو روز منازل خود را ترک کنند وگرنه هر گونه مسئولیت و تهدید جانشان با خودشان است! ولی هنوز پس از سه سال دکل ها هنوز سر جایشان است و اقدامی صورت نگرفته است.
بسیاری از شهروندان اینجا آب و برق و گاز و فاضلاب ندارند ، کودکان در کنار زباله ها بزرگ می شوند و اغلب والدین از بیماری های کودکان در اثر فاضلاب هایی که جاری است گله دارند .
در اینجا به راحتی می توان معتادهایی را دید که مکان دنجی برای خود یافته اند و به راحتی پرسه می زنند و به همان راحتی بدون هیچ ترسی برای کنجکاوی از تو آدرس می پرسند تا حرفی زده باشند و کودکانی که این معتادان را جزئی از زندگیشان می پندارند و حتی نوع مواد مصرفیشان را نیز می دانند.
این محل پر است از خانه های متروکه و یا مخروبه هایی در میان خانه های مسکونی که هیچ نشانی از بهداشت را نمی توان در آنها دید ، کوچه ها و حتی خیابان پر است از مصالح ساختمانی و اضافات ساختمانی که راه را بند آورده اند.
سوال اینجاست که:
آیا این محله قسمتی از شهر نیست؟ آیا این مردمان در تعریف شهروند جای نمی گیرند؟ اگر این محله جز شهر است و این مردمان را می توان شهروند نامید چرا از کمترین حقوق شهروندی برخوردار نیستند؟ به چه جرمی؟ به جرم فقر؟
این مردمان حتی از حقوق شهروندی و حق طبیعی خود بی اطلاعند ، آیا صرف بی اطلاعی و دم برنیاوردن دلیل خوبی است برای فراموش شدنشان در ذهن مسئولان؟
چه تضمینی وجود دارد کودکی که در میان معتادان و لابلای این فقر و بی اطلاعی بزرگ می شود جوانی سالمی داشته باشد؟
آیا پیشگیری بهتر از درمان نیست؟
چیزی که بیشتر از هر چیزی اینجا نمود دارد و آزاردهنده است فقط فقر مادی نیست ، فقر فرهنگی بیداد می کند و هیچ آینده روشنی نمی توان برای این کودکان متصور شد ، آیا عاقلانه است دست روی دست گذاشت و بزرگ شدن این کودکان را در فقر و بی اطلاعی و بی فرهنگی دید و تربیت شدنشان را نه به دست مسئولان و مکان های فرهنگی بلکه به دست کوچه هایی با پیکر زشت و بی روح در کنار معتادان دید و بعد در دوران جوانی همین کودکان از انها به عنوان معتاد و بزهکار و دزد و عامل های مخرب جامعه یاد کرد؟
آیا عدالت اجتماعی برای هر نفس نباید یکسان باشد؟ یا ساکنان مناطق فقیرنشین به جرم فقر محکوم به چنین زندگی هستند؟